محل تبلیغات شما

صفحه شخصی



مقدمه:

   فیلسوف آلمانی هویننیگن هون (Deul hoyaingenHuene)، بر این نظر است که میان تغییر در مفهوم» و تغییر در کاربردمفهوم»، تمایز وجود دارد. تغییر در مفهوم، تحت تأثیر تغییر در ویژگی‌های مصادیقیکه در ذیل مفهوم قرار دارند، صورت می‌گیرد. با پذیرش نظر هون» درباره تغییراتمفهومی، ما همواره با دو تغییر متمایز و متفاوت مواجه هستیم: تغییر در معنای مفهومو تغییر در ویژگی های مصادیقی که در ذیل آن مفهوم قرار می گیرند. با نظر به ملاحظهیاد شده، این پرسش وجود دارد که؛ تغییر در مفهوم و مصادیق جنگ» در مراحلمختلف، چگونه رخ داده است؟ مهمتر آنکه تغییر در مصادیق» چگونه تغییر در معنایمفهوم و پیدایش مفاهیم جدید را به دنبال داشته است؟ بررسی حاضر با فرض تغییر درمفهوم و مصادیق آن است، اما چگونگی این تغییرات و تأثیر و تعامل میان آنها محلپرسش است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

  جامعه ایران پس از پیروزیانقلاب و مواجهه با عراق، مفهوم جدیدی از جنگ را ادراک کرد که با گذشتهتفاوت اساسی داشت. به این اعتبار، ذهنیت و تصویر کنونی جامعه ایران از مسئله جنگ وابعاد مختلف آن، برآمده از ظهور واقعیّات جدیدی است که با حمله عراق به ایران واقعشد و کنش دفاعی جامعه ایران را در برابر حمله عراق آشکار کرد، سپس منجر به تداومجنگ در خاک عراق شد و مهمتر از آن، بر نحوه خاتمه جنگ تأثیر اساسی گذاشت.

   تعریف جنگ؛ استفاده ازابزار قدرت نظامی برای تأمین اهداف ی، از طریق کشتار و تخریب است. با نظر بهتعریف یاد شده، شکل‌گیری مفهوم جنگ دفاعی» در جامعه ایران بیش از آنکه ناظر برماهیت جنگ و کاربرد ابزاری آن باشد، حاصل ادراک از تأثیر جنگ بر سرِشت و سرنوشتِجامعه ایران و دفاع در برابر م بود. بنابراین فهم و باور به جنگ دفاعی» ناظربر منطق حاکم بر تفکر و عملکرد جامعه ایران در برابر عراق است که ماهیت وصورت دفاعی داشت. بر این اساس، مفهوم اولیه از مسئله جنگ در مراحل مختلف، شامل؛قبل از حمله عراق، پس از حمله عراق و پس از اتمام جنگ، از نظر معنا و مصداق، تفاوتزیادی کرده است که در ادامه به بخشی از آن اشاره خواهد شد.

ادامه دارد .

مناقشات تاریخی» بعنوان بخشی از تاریخ، همزاد واقعه و موتور محرک تاریخاست. در واقع بخشی از علت پویائی و تداوم تاریخ را باید در درون منطق مناقشاتتاریخی جستجو کرد. بنا براین همانگونه که تاریخ بدون واقعه معنا ندارد، واقعه بدونمناقشه بازیگران در باره اهداف، تصمیمات و نتایج، موضوعیت خود را از دست می دهد. چنین برداشتی از تاریخ بیش از آنکه حاصل مباحث نظری و روشی، یامطالعات گسترده وقایع تاریخی باشد، حاصل زندگی در متنانقلاب و جنگ، بعنوان بزرگترین وقایع تاریخ معاصر ایران است. بنا براین در این یادداشت پرسش ازعلت شکل گیری مناقشات تاریخی به صورت کلی و یا در موضوعات خاص و تداوم تاریخی آن،محل بحث و نقد و بررسی اس، با این معنا که؛ چگونه مناقشات تاریخی که بعنوان بخشی ازپارادایم غالب بر "نگرش تاریخی" سیطره داشته و تداوم تاریخی را امکان پذیر می کند،تدریجاً کمرنگ و فراموش می شود؟ آیا کنار گذاشتن مناقشات تاریخی بمعنای به حاشیهراندن بخشی از تاریخ و سرآغاز  برآمدنتاریخ جدید نیست؟

فرض من بر این است که مناقشات تاریخی با واقعه متولد و بخشی از تاریخاست. رویکرد مناقشه ای به رخدادها و پژوهش در باره ان بیشتر ابعاد مناقشه را توسعه می دهد واز طریق پژوهش، انتشار اسناد و یا استدلال برطرف نخواهد شد. برای نمونه آیامناقشات تاریخی درباره مشروطیت با وجود پژوهش، انتشار اسناد و استدلال هایی کهصورت می گیرد، برطرف شده است؟ بنابراین چگونگی فراموشی مناقشات تاریخی، در مقایسه باچگونگی شکل گیری و تداوم وقایع تاریخی، از اهمیت بیشتری برخوردار است. زیرا شکل گیری و تداوممناقشات با وجه تاریخی شدن واقعه» و مهمتر از ان با "نگرش به تاریخ" نسبت دارد، ولی فراموشی در حالی صورت می‌گیرد کهموضوع و درونمایه مناقشه تاریخی وجود دارد، ولی تداوم ان دستخوش چالش شده وموضوعیت خود را برای مناقشه از دست داده است.


اخیراً از سوی یکی از دیپلمات‌های برجسته در دوران جنگ با عراق، دربرابر این پرسش قرار گرفتم که؛ آیا تا کنون جنگ ایران و عراق با سایر جنگ هامقایسه شده است؟ روشبررسی مقایسه ای- تطبیقی در موضوعات تاریخی و حتی اجتماعی رایج است و با نتایجدرخور توجهی همراه است. در پاسخ به پرسش یاد شده با مفروضاتی که نسبت به موضوعدارم و اطلاع از کارهای پژوهشی در حوزه جنگ ایران و عراق، بر دو نکته تأکید کردمکه بمعنای استفاده از روش نقد بیرونی و یا نقد درونی است:

الف) تا جایی که از مراکز پژوهشی و آثار منتشر شده اطلاع دارم، چنینپژوهشی صورت نگرفته و اگر هم انجام شده باشد، تا کنون منتشر نشده است.

ب ) تجربه آموزی از درس های جنگ با عراق در شرایط مشابه، از مسیربررسی‌های تطبیقی- تاریخی عبور نمی کند، بلکه به نقد مفهومی- رفتاری نیاز است.

فرصت برای توضیح این موضوع نبود، بنابراین در این یادداشت به دلیل آناشاره خواهم کرد.

مسئله ما در مورد جنگ، از نظر معرفت شناسی محل بحث است. به این معناکه مفهوم جنگ را بعنوان یک امر مخاطره آمیز و استراتژیک، با مفهوم دفاع که ناظر برواکنش جامعه ایران به عراق است، جایگزین کرده‌ایم. بنابر این، نظام ادراکیما از مفهوم جنگ نیاز به بازبینی دارد.

اما علت تاکید بر نقد معرفت شناسی» این است که، مفاهیم تجربی در یکجامعه از طریق روش مقایسه‌ای- تطبیقی کسب و اصلاح نمی شود. نظر به اینکه شرایطتاریخی ایران در برابر عراق، منطق فهم از جنگ و ضرورت دفاع را شکل داده است،بنابراین با بررسی مفهومی- تاریخی باید علت جایگزینی مفهوم دفاع به جای جنگ را کهنوعی تقلیل‌گرایی است، نقد و بررسی کرد.


   تلاش برای بزرگداشت هفتهدفاع مقدس به دلیل موضوع و مسایل آن که باید سراسری عراق» و دفاع همهجانبه مردمی» در کانون آن قرار داشته باشد، همواره از طریق برنامه‌ریزیِ سازماندهیشده انجام می‌گیرد و از این طریق، مراسم صورت رسمی به خود می‌گیرد. پیدایش وضعیتیاد شده به اعتبار تلاش سازماندهی شده و رسمی درباره آنچه که به آن موضوعیت دادهاست، می‌تواند بمثابه یک شاخص کلی برای ارزیابی تفکر و روش موجود در نگرش به تجربهتاریخی جنگ و اهتمام به بحث و بررسی و یا تبلیغ و ترویج آموزه های آن، به عنوانعملکرد نظام مدیریتی کشور، برای تجلیل و ترویج موضوعات و ارزش‌های» دوران دفاعمقدس باشد. با این مقدمه، آنچه در هفته دفاع مقدس در سالجاری واقع شد، از چهمشخصه‌هایی برخوردار است؟ به چه نتیجه‌ای منجر شده  و مهمتر آنکه بازتاب آن درجامعه چیست؟

 پاسخ به پرسش های یاد شدهدشوار است و نیاز به بررسی جداگانه دارد. ولی در یک نگاه اجمالی به نظر می‌رسد همزمانیآغاز هفته دفاع مقدس با چند حادثه ی و اجتماعی، توجه به واقعه جنگ در روز 31 شهریوررا که باید برای آن هموار مارش بیدار باش» زد، تحت تأثیر قرار داده است که به آناشاره می شود:

 1- برگزاری مسابقه فوتبال میانتیم های استقلال و پرسپولیس که حداقل رسانه ملی به مدت 24 ساعت قبل از این بازی،بر آن تمرکز داشت و لذا سایر برنامه‌ها یا هنوز آغاز نشده بود و یا اینکه در سایهاین رویداد ورزشی- اجتماعی نادیده گرفته شد.

 2- حادثه انفجار مرکز نفتیآرامکو در عربستان و فضای رسانه ای درباره مذاکره رئیس جمهور ایران و آمریکا، فضایعمومی و ی کشور را تحت تأثیر قرار داد. به‌گونه ای که حتی سخنان فرماندهان ارتشو سپاه در جمع پیش کسوتان دفاع مقدس نیز در رسانه‌ها بازتاب نداشت. در واقعرویارویی ی- نظامی کنونی میان ایران و آمریکا در مقایسه با فضای ارزشی- فرهنگیو تاریخی درباره جنگ که تلاش برای تبلیغ و ترویج آن صورت می‌گیرد، بیشتر مورد توجهبود. زیرا نتایج آنچه که هم اکنون جریان دارد، بر روند زندگی جاری و آینده کشور،در مقایسه با آنچه در گذشته واقع شده، تأثیرگذارتر است.

   با این توضیح، واقعه تاریخیحمله عراق به ایران در 31 شهریور 59  وواکنش جامعه ایران در برابر آن، به دلیل کاستی های نظام فکری- مدیریتی و رویکردی- روشیموجود، در مواجهه با این تجربه تاریخی و ملی، موجب شده است شرایط کنونی، همراه باموضوعات ورزشی- اجتماعی و ی، در مجموع وجوه ی- تاریخی و راهبردی جنگ را درحاشیه قرار دهد.

 فارغ از کاستی‌های موجود،  به نظر می رسد بصورت تدریجی، در سایه ظهور وقایعتأثیرگذار جاری، توجه به وقایع تأثیرگذار تاریخی در گذشته کاهش می یابد. تحقق اینوضعیت بمعنای جابجایی در تاریخ» است. به این معنا که؛ با فراموشی و به حاشیهراندن گذشته تاثیرگذار، امر جاری در ابعاد مختلف که در حال ساختن تاریخ کنونی»است، جایگزین می شود. با فرض صحت این ارزیابی، در برابر چالش های برآمده از اینوضعیت که رو به گسترش است، چگونه می توان در آئینه تاریخ به آینده نظر کرد؟


 غلبه‌ی منطق یا»ی تمایزگذار بر تفکر درباره‌ی جنگ؛ مانع جدی شکل‌گیری عقل جمعی در این حوزه است

یادداشت های فرانک جمشیدی در سایت محمد درودیان

جناب آقای درودیان؛ آنچه نوشته بودید به اجزایی تفکیک کردم تا بهتردریابم مسئله چیست. بهتر است بدانید در این تفکیک و جابجایی، چیزی از آن خودننوشته‌ام و به متن شما وفادار باقی مانده‌ام:

مسئله چیست؟

تلاش‌های همزمان فرماندهان و پژوهشگران برای روایت جنگ، تاکنون کمکچندانی به رفع ابهامات و پاسخگویی به پرسش‌های موجود نکرده است.

پرسش‌های اصلی

1- وجوه مشترک و متفاوت روایت فرماندهان و پژوهشگران از وقایع جنگایران و عراق کدام‌اند؟

2- ما بیشتر به کدام روایت از جنگ نیاز داریم؟

مُسلَّمات بحث

1- وجود اجماع میان فرماندهان جنگ و پژوهشگران بر سر موضوعاتی چوندفاعی‌بودن جنگ ایران در برابر عراق، نقش مردم در این دفاع و حمایت‌هایجهانی همه‌جانبه از عراق.

2- وجود مناقشه میان فرماندهان جنگ و پژوهشگران بر سر دلایل ی وتاریخی دفاع ایران و عراق و چگونگی آن.

3- وجود تمایز و تفاوت میان روایت پژوهشگران و روایت فرماندهان ومسئولان که این خود به پیدایی رویکردها و روش‌های متکثر یا تفاوت رویکردی- روشیانجامیده است.

گزاره‌های قابل به اشتراک‌گذاری برای نقد و نظر و اثبات و رد

1- به نظر می‌رسد، روایت پژوهشگران از جنگ بیشتر روایتی تاریخی وی با، دست‌کم، چهار ویژگی باشد: الف- برآمده‌ی نگاه بیرونی به جنگ، ب- فارغ ازپذیرش مسئولیت اقدامات انجام‌شده در زمان جنگ، ج- تابع داده‌های موجود در منابع مختلف،و د- تا اندازه‌ای مشاهده‌ای.

2- به نظر می‌رسد، روایت تاریخی و ی پژوهشگران، عطف به چهار ویژگیفوق، نتواند به پرسش‌ها و ابهام‌ها درباره‌ی موضوعات مناقشه‌برانگیز جنگ پاسخ ‌دهدیا مرجعیت لازم برای پاسخگویی در این زمینه را داشته باشد، هرچند موجب شکل‌گیریتلاش‌های هدفمندی در جهت توصیف و تبیین رخدادهای جنگ و تحولات آن و نیز وضوحواقعیات تاریخی شده و می‌شود.

 3- به نظر می‌رسد، روایتفرماندهان و مسئولان به پنج دلیل قابلیت داشته باشد که جهت‌گیری پژوهشی پژوهشگرانرا تعیین و اصلاح نماید: الف - مُنضم‌بودن به تجربه‌ی حضوری و مواجهه‌ی مستقیم با ‌جنگدر مکا‌ن‌های مختلف وقوع این واقعه، ب – متأثربودن از نقش‌ها و مسئولیت‌های متفاوتفردی و سازمانی که فرماندهان در زمان جنگ برعهده داشته‌اند، ج - توانایی تبیینوقایع تاریخی، د - توانایی رفع ابهامات درباره‌ی اهداف مستتر در ورای تصمیم‌گیری‌هاو اقدامات اتخاذشده و چگونگی انجام و اجرای آنها در زمان جنگ، ه- توانایی برجسته‌سازیدرس‌های مکنون در درون وقایع و بهره‌گیری از آنها برای هرگونه تصمیم‌گیری‌ و اقدامدر حال و آینده.

4- به نظر می‌رسد، غلبه‌ی روایت تاریخی و ی پژوهشگران بر تفکر وگفتار و نوشتار فرماندهان یا تأثیرپذیری آنها از روش پژوهشگران، مانع از شکل‌گیریگفتمان پاسخگو و مسئولیت‌پذیر در حوزه‌ی جنگ شود.

در شکل فعلی می‌توان دریافت چقدر نکات مبهم در این طرح بحث وجود داردکه باید آنها را وضوح ببخشید. برای مثال:

1ـ به وجود اجماع درباره‌ی آن سه گزاره تردید دارم. دست‌کم خودم، درمقام یکی از پژوهشگران جنگ، همچنان درباره‌ی مصادره به مطلوب کردن معنای جنگ دفاعیبه نفع دفاعی‌خواندن یکسره‌ی جنگ هشت‌ساله مردّدم.

2ـ پژوهشگران جنگ را چندان جامعه‌ای یکدست و بی‌فراز و فرود گرفته‌ایدکه گویی با جامعه‌ی پژوهشی یکدستی روبرو باشیم. حال آنکه اینطور نیست. این جامعهنیاز به تعریف دقیق و روشن دارد. همین الان در طیف گسترده‌ی پژوهشگران جنگ، شیرعلی‌نیاهست، من هم هستم، کمری هم، شاکری هم، سنگری هم، شما هم، آتشی‌پور و شیخ‌زادههم،  و پرشمار زید و عمرها. ما پژوهشگرانادبی، هنری، تاریخی، ی، دینی، حقوقی، روانشناسی، مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی،زبان‌شناسی، روش‌شناسی، و . جنگ داریم که ااماً روایتشان از جنگ، ی وتاریخی نیست. پس من به‌درستی درنمی‌یابم شما از کدام اجتماع پژوهشگران صحبت می‌کنید.

3ـ نظیر اشکال فوق درباره‌ی فرماندهان و مسئولان نیز صادق است. اینهاهم جامعه‌ی همگن و یکپارچه‌ای نیستند که اگر شما بفرمایید روایت فرماندهان ومسئولان»، منِ مخاطب بی‌درنگ دریابم از کدام اجتماع سخن می‌گویید.

4ـ در این متن باردیگر همان درودیان دهه‌ی هشتاد را دیدم که در دفترخیابان رشت، بحث از روایت اولیه و اصیل (بی‌واسطه، حضوری، مستقیم) و روایت‌هایثانوی (دست به دست شده، سینه به سینه، غیرحضوری و غیرمستقیم، کم‌اعتبار و دارایاصالت مشکوک و مشروط) می‌کرد و نگران تحریف روایت اصیل بود.

5ـ نمی‌توانم دریابم چرا کاوش‌ها و بررسی‌های دقیق کتابخانه‌ای»،میدانی»، اسنادی»، منطقاً نتوانند به مصاف عناصری چون حضور»  درواقعه، ایفای نقش مؤثر» و عهده‌داری مسئولیت» در آن واقعه بروند و با آنها درزمینه‌ی روایت واقعه هماوردی کنند.

6ـ چه دلیل/ دلایل قانع‌کننده‌ای برای  دادن دو امتیاز تعیین‌کنندگی» و اصلاح» بهفرماندهان و مسئولان وجود دارد و چرا آنها باید مُعیِّن» و مُصلح» پژوهشگران درروایت جنگ باشند؟

7ـ به گمانم مسئله‌ی شما در این یادداشت کاملاً متأثر باشد از مأموریتپژوهشی‌ای که اراده‌شده یا ناشده برای خود تعریف کرده‌اید و من شخصاً از آن بهجست‌وجوی امر متعالی» تعبیر می‌کنم؛ مأموریتی که موجب شده مسئله‌تان همواره حولیافتن ترین»ها دور بزند: اساسی‌ترین پرسش‌ها، اساسی‌ترین موضوعات، اساسی‌ترینمسئله‌ها، راهبردی‌ترین گزینه‌ها، اصیل‌ترین روایت‌ها، حیاتی‌ترین نیازها، به‌روزتریندرس‌ها و عبرت‌ها، و . .

8ـ به نظرم جست‌وجوی امر متعالی» اشکالی را متوجه مسئله‌ی پژوهشنکند. شما می‌توانید این مسئله را طرح کنید که چرا تلاش‌های همزمان فرماندهان وپژوهشگران برای روایت جنگ، تاکنون کمک چندانی به رفع ابهامات و پاسخگویی به پرسش‌هایموجود نکرده است؟». اما چنین جست‌وجویی، با حاکم‌کردن منطق یا»ی تمایزگذار به جایواو» عطف‌دهنده و متحدساز، منطق هدف از تفکر درباره‌ی مسئله را قویاً از خودمتأثر می‌سازد. براساس تفکر متأثر از منطق یا»ی تمایزگذار، هدف (برابر آنچه درمقاله‌ی شما آمده) عبارت است از تعیین گفتمان پاسخگو و مسئولیت‌پذیر در حوزه‌یجنگ». بدیهی است چنین هدفی،  منطق انتخابمسیر بحث را هم متأثر کند. برای مثال، به عنوان مطلب خود دقت کنید: کدام روایت ازجنگ؛ روایت فرماندهان یا روایت پژوهشگران؟». همچنین منطق طرح پرسش‌ها را هم تحت‌تأثیرقرار ‌دهد. درباره‌ی پرسش دوم خود درنگ کنید: ما بیشتر به کدام روایت از جنگ نیازداریم؟». افزون بر این هر دو، بر منطق استدلال‌ها یا اقامه‌ی براهین سایه ‌افکند:روایت فرماندهان و مسئولان به پنج دلیل قابلیت دارد که جهت‌گیری پژوهشی پژهشگرانرا تعیین و اصلاح نماید:

الف - مُنضم‌بودن به تجربه‌ی حضوری و مواجهه‌ی مستقیم با ‌جنگ در مکا‌ن‌هایمختلف وقوع این واقعه،

ب- متأثربودن از نقش‌ها و مسئولیت‌های متفاوت فردی و سازمانی کهفرماندهان در زمان جنگ برعهده داشته‌اند،

ج - توانایی تبیین وقایع تاریخی،

د - توانایی رفع ابهامات درباره‌ی اهداف مستتر در ورای تصمیم‌گیری‌هاو اقدامات اتخاذشده و چگونگی انجام و اجرای آنها در زمان جنگ،

هـ- توانایی برجسته‌سازی درس‌های مکنون در درون وقایع و بهره‌گیری ازآنها برای هرگونه تصمیم‌گیری‌ و اقدام در حال و آینده».

و در پایان منطق نتیجه‌گیری را نیز بی‌نصیب نگذارد: غلبه‌ی روایتتاریخی و ی پژوهشگران بر تفکر و گفتار و نوشتار فرماندهان یا تأثیرپذیری آنهااز روش پژوهشگران، مانع از شکل‌گیری گفتمان پاسخگو و مسئولیت‌پذیر در حوزه‌ی جنگمی‌شود».

9- مراد از این درازگویی این است که جست‌وجوی امر متعالی» به‌عنوانیک دغدغه‌ی شخصی و در ساحت زندگی فردی مشکلی ایجاد نمی‌کند، که سهل است، موجب گذارو گذر از بسیار موانع است. اما امر متعالی» هرگز نمی‌تواند عهده‌دار مدیریت بحث‌هایحوزه‌ی روایی جنگ ایران و عراق باشد، به سبب آنکه نفس این جست‌وجو و هدفی که برایخود قائل است؛ یعنی پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری»، تعیین‌کنندگی و اصلاح»، اساساًغیرساز و به حاشیه‌ران است.


   شکل گیری تاریخ نگاری جنگ دراین یادداشت با فرض اینکه واقعه بر تاریخ نگاری آن تقدّم شرطی دارد، مورد بررسیقرار گرفته است. به این معنا که تا امری واقع نشود، تاریخ نگاری آن موضوعیت نخواهدداشت، چنانکه وجود واقعه بر مورخ نیز تقدم دارد. با این مقدمه پرسش مورد بحث ایناست که؛ تاریخ نگاری جنگ درباره وقوع جنگ» چگونه شکل گرفت و آغاز شد؟ برابرمفروضات یاد شده حمله عراق به ایران در 31 شهریور سال 1359، مفهوم و ضرورت تاریخنگاری جنگ» را ایجاد و در نتیجه رویکرد و روش آن نیز شکل گرفت و گسترش پیدا کرد.به این شکل که مفهوم زمینه سازی جنگ» با ارجاع به اقدامات ی- امنیتی و نظامیعراق در دوره 20 ماهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پس از حمله عراق به ایران مورد اشارهقرار گرفت. بنابراین تاریخ نگاری جنگ بمعنای ارجاع به مستندات تاریخی برای فهمرفتار تهاجمی عراق»، پس از حمله عراق آغاز شده است.

   پیش از این و با آغاز و تداومدرگیری های مرزی میان ایران و عراق، برای تحلیل و پیش بینی علت درگیری و چشم اندازآینده آن، دو مفهوم ی و حقوقی شامل؛ قرارداد 1975 الجزایر» و تأثیر انقلاببر مناسبات ایران و عراق»، مورد استفاده قرار گرفت. در واقع برای ادراک و تفسیررفتارهای تهاجمی عراق علیه ایران، اولین ارجاع حقوقی و تاریخی و نهتاریخ نگاری جنگ، به مناسبات ایران و عراق و قرارداد 1975 الجزایر صورت گرفت. غیراز این تأثیر انقلاب» در تغییر مناسبات ایران و عراق نیز با رویکرد ی و نظامیدر داخل و خارج از کشور، برای تبیین ماهیت درگیری ها مورد تأکید و بررسی قرار گرفت.

   علاوه بر موارد یاد شده،مفهوم غافلگیری» در برابر حمله عراق، با وجود درگیری های نظامی 20 ماهه در مرز، پساز حمله عراق مورد تاکید قرار گرفت که بیشتر یک مفهوم نظامی است ولی به دلیل پرسشاز مسئولیت جنگ و پیامدهای آن بیشتر تحت ملاحظات ی طرح شد. در ادامه مباحثی کهبصورت تدریجی طرح شد، تبیین حمله عراق به ایران با استفاده از مفهوم زمینه سازیجنگ» و در چارچوب پیوستگی جنگ با انقلاب» بازتولید و بر همسویی رفتار عراق بااهداف آمریکا تصریح شد. هرچند پیش از این برای اولین بار قبل از حمله عراق بهایران، امام خمینی در یک سخنرانی عمومی پیوستگی میان تحرکات گروه های ی در داخل وات مرزی عراق با اقدامات آمریکا را طرح کرد. در این میان تناقضی وجود داردمبنی بر اینکه  مفهوم پیوستگی جنگ باانقلاب برای تبیین زمینه سازی جنگ مناسب است ولی چندان با مفهوم غافلگیری همخوانیندارد. به این اعتبار که اگر این تصور وجود داشته است که عراق متأثر از پیروزیانقلاب در ایران در چارچوب ت های امریکا به دنبال حمله به این کشور است،بنابراین بی توجهی به اقدامات عراق و استفاده از مفهوم غافلگیری به چه معناست؟

   در این فرآیند با فرونشستن التهاب اولیه حمله عراق و ضرورت دفاع دربرابر م و مهمتر از آن، استقرار نیروهای م در مناطق اشغالی که بالغ بر20 هزار کیلومتر بود، تشدید مناقشه با بنی صدر بعنوان رئیس جمهور و فرمانده کل قوادرباره علت اشغال، با همه تلاش های ملی برای دفاع در برابر حمله م و ناتوانیدر آزادسازی مناطق اشغالی، موجب توضیحات بنی صدر درباره تحولات ی و نظامی،بصورت انتشار یادداشت روزها بر رئیس جمهور چه می گذرد؟» شد. بازتاب این توضیحموجب نگرانی از تحریف تاریخ» و ضرورت تأسیس تاریخ نگاری جنگ در سپاه، بعنواناولین ساختار قانونی و روشمند برای ثبت و ضبط تاریخ نگاری جنگ، در خرداد سال 1360 شد.

   تاریخ نگاری جنگ پس از آن، مراحل مختلفی را پشت سر نهاده است که نیازبه بررسی مستقل دارد، اما مسئله قابل توجه در شکل‌گیری مفاهیم و رویکرد در تاریخنگاری جنگ و توسعه آن، تاثیرگذاری ملاحظات ی است که ناظر بر نسبت تاریخ بات» است. با این توضیح، تاریخ نگاری جنگ از طریق مفهوم سازی ی، برای ارجاعاتتاریخی، منجر به نهادینه کردن یک رویکرد و برداشت خاص از وقوع جنگ» شده است که باگذشت نزدیک به 40 سال، هنوز مورد بازبینی قرار نگرفته است. چنین وضعیتی امکانبرداشت های جدید و متناسب با نیازهای حال و آینده را محدود می کند. علاوه بر این،موجب شکل گیری تناقضات پرسش زا می شود و در درون چنین پارادایمی نمی توان به پرسشهای حال و نیازهای آینده پاسخ داد.


بیش از دو دهه است که به نتیجه رسیده ام رویکرد مناقشه آمیز به تجربهجنگ ایران و عراق، در سطح نظامی میان ارتش و سپاه، در سطح راهبردی میان مسئولینی با نظامی و در سطح اجتماعی با نقد تصمیم گیری و مدیریت جنگ، حتی اگر باماهیت و نتیجه جنگ بعنوان یک مسئله مخاطره آمیز نسبت داشته باشد، اما امکاناستفاده از تجربه جنگ را برای پاسخ به نیازهای آینده مخدوش خواهد کرد. زیرا رویکردمناقشه آمیز ناظر بر اهداف و روشی است که با تجربه‌آموزی» از درس ها و دستاوردهایجنگ که باید با نظر به آینده صورت پذیرد، نسبتی ندارد.

پرسش از علت رویکرد مناقشه آمیز به جنگ» در سطوح مختلف، با وجوداهمیت آن، تا کنون طرح نشده است، زیرا رویکرد ی و تاریخی به جنگ چنین تصوّریرا ایجاد کرده است که رویکرد و روش جایگزین وجود ندارد و آنچه هم اکنون صورت میگیرد، صحیح است.

اخیراً در یک نشست دانشگاهی در یکی از مراکز نظامی درباره نقد و بررسیپرسش های جنگ و پاسخ به آن، با نظر به آینده شرکت کردم، اما نتیجه بحث پس از طرحپرسش و پاسخ به آن حاصلی جز از سرگیری مناقشات ی و تاریخی نداشت. در واقعنتیجه آنچه بحث شد، با فلسفه وجودی برگزاری نشست که با نظر به اینده طرح شده بود، نسبتینداشت. با نظر به ملاحظه یاد شده، پرسشی که برای من ایجاد شد، منجر به نگارش اینیادداشت و انتخاب عنوان آن شده است. به این معنا که؛ چرا حتی در مواردی که تصمیممی گیریم با رویکرد جدید و با نظر به آینده به تجربه جنگ نگاه کنیم، باز هم گرفتارمباحث مناقشه آمیز می شویم؟ به نظرم در پاسخ به این پرسش، به عوامل مختلفی می تواناشاره کرد، ولی به لحاظ رویکردی و روشی، حداقل دو عامل در میان عوامل موجود، مهم واساسی تر است:

1) روش مواجهه با تجربه تاریخی در ایران به لحاظ رویکرد تاریخی-فرهنگی، اساساً مناقشه‌آمیز است. مسائل اساسی تاریخ معاصر با رویکرد ی موردتوجه قرار می‌گیرد و در نهایت حاصلی جز عمیق شدن در جزئیات تاریخی و ماندن در آنندارد. برای روشن شدن این موضوع می توان حوادث اساسی یکصد سال گذشته را بررسی کرد.

2) برداشت از مفهوم جنگ، همچنان در چارچوب مفهوم دفاع و مشروعیتِ آندر برابر عراق طرح می شود. تفکر دفاعی تکلیف گرا است و نسبت به اهداف ونتایج جنگ بعنوان ابزار تامین اهداف ی توجه ندارد. چنانکه عنصر زمان و هزینهها هم در نگرش و ارزیابی تحولات و نتایج جنگ، تأثیر ندارد.

بنابراین تا زمانی که در مفهوم جنگ بازنگری و از مفهوم دفاع و ضرورت واامات آن با توجه به شرایط تاریخی عراق به ایران تفکیک نشود و رویکردتاریخی- ی به تجربه گذشته اصلاح نشود، نه تنها تجربه جنگ با عراق و دستاوردهایآن، بلکه هر تجربه دیگری در تاریخ ایران، در درون مناقشات ی محصور و مدفونخواهد شد. گسست» میان تجربه گذشته با آینده که با تغییر شرایط و تغییر نسل شکل میگیرد، مهمترین نتیجه مخاطره آمیزی که به دنبال دارد، تکرار اشتباه های تاریخی درشرایط مشابه تاریخی است.


باورمندی ناظران  و عاملان، همچنین مورخان  به "رخدادهایتاریخی" و اهتمام به طرح شفاهی و یا مکتوب آن، چگونه شکل می گیرد و چه تأثیریدارد؟ به عبارت دیگر وقایع و موضوعات تاریخی  چرا طرح و پیگیری می شود؟پرسش یاد شده  ناظر بر هدف» و عوامل موثر بر شکل گیری روندهای تاریخی، نگرشبه تاریخ و نتیجه آن بعنوان واقعیات تاریخی است.

پاسخ به پرسش مورد بحث را با این فرض دنبال می کنم که؛ تاریخ حاصلِعمل فردی- اجتماعی جامعه انسانی در مواجهات است که موجب شکل گیری باورها وساختارهایی می شود که بر زیست اجتماعی جامعه انسانی تأثیر دارد. با این توضیح بده-بستان» میان تاریخ و جامعه، صورت دوری دارد و نمی توان در کلیّت آن، نقطه آغاز آنرا تعریف و تعیین کرد. اما درباره هدف و علت اقدام به روایت از تاریخ، این نکتهاساسی وجود دارد که نوعی تعهد به بیان واقعیات با هدف اطلاع دیگران، در این نوعتلاش ها نقش اساسی دارد.

بنابراین اصرار بر روایت از تاریخ، توسط عاملان وقایع تاریخی، بیش ازاینکه تعهد به بیان واقعیات تاریخی باشد، که هست، با نظر به ضرورت اطلاع دیگران صورتمی گیرد. بنابراین منطق گزارش شفاهی و مکتوب از تاریخ تأثیر گذاری تاریخ» بااطلاع دیگران است. با این مقدمه، روایت از تاریخ برای تأثیر» است، ولی در پاسخ بهپرسش‌ها و یا به بهانه ضرورت بیان واقعیات، صورت می گیرد. بنابراین منطق مناقشات و یاتحریف تاریخ تابع شکل گیری اراده برای انتشار واقعیات تاریخی  و فرایند حاصل از ان است .

 تفکر تاریخی بمعنای زندگی درگذشته است که گاهی با ارجاع به گذشته،  به ویژه گی های فرهنگی یک جامعه تبدیل می شود، و از این طریق زمینههای مناقشه پروری» را با استناد و ارجاع به تاریخ شکل می گیرد. چنین نگرشی همیشهدستاوردهای تاریخی را مخدوش و آینده را قربانی گذشته خواهد کرد، زیرا پرسش از چهچیزی و چرا در گذشته واقع شده است؟» بر پرسش از چه چیزی و چگونه در آینده بایدساخته شود؟» غلبه پیدا می کند. شاید نقد تفکر کنونی موجب شکل گیری این پرسش شده باشد که؛ هدفاز روایت رجوع به تاریخ چه باید باشد؟ بنظرم باید راهنمای مطالعات و ارجاعاتتاریخی زمان و نیازهای آینده» باشد. در این صورت مناقشه درباره تاریخ، جای خود رابه تلاش برای ساختن آینده، برپایه تجربه گذشته» خواهد داد.


اشاره:

یادداشت حاضر را پیش از این با نظر به تعریف کار پژوهشگران» در حوزه مطالعات جنگایران و عراق و تمایز آن با آنچه مورد نیاز است و باید از سوی فرماندهان و مسئولین»بیان شود، نوشته ام. براین باور هستم که یکی از مشکلات کنونی در پاسخ به مسائل اساسی جنگ گفتمان فرماندهان است که بیش از آنکه تابع مسئولیتی باشد که در  زمان جنگ داشته اند، با تاثیراز گفتمان تاریخی و ی پژوهشگران بیان می شود. ملاحظه یاد شده  یکی ازدلائلی است  که با وجود تلاشهای مشترک فرماندهان و پژوهشگران، کمک چندانی به رفع ابهاماتو پاسخگویی به پرسش های موجود نکرده است. طرح این بحث با توجه به تعریف رایج از نقشفرماندهان و مفهوم پژوهش، شاید تا اندازه ای مناقشه آمیز باشد که امیدوارم با بحثدر باره آن، هدف و جایگاه مطالعه و گفتگو در باره وقایع، موضوعات و مسائل اساسیجنگ روشن شود.

یادداشت حاضر نیاز به اصلاحاتی داشت که از انجام آن خودداری کردم، زیرا قبل از انتشار متن حاضر خانم جمشیدی با مشاهده متن نقدی را نوشته است که بعدها منتشر خواهم کرد و مایل نبودم با اصلاح متن، نقد خانم جمشیدی موضوعیت خود را از دست بدهد


اشاره

یادداشت دوست عزیز و گرامی جناب آقای نیازی در نقد یادداشتنقدی بر رویکرد معنوی و خاطره محور» که در سایت منتشر شده، ناظر بر دو موضوع اسات:

1- جنگ ابعاد مختلفی داشته است که تنها با روش پژوهشی قابل حصول نیستو لذا استفاده از رویکرد معنوی و روش خاطره گوئی برای شناخت سایر ابعاد جنگ که ثبتو ضبط نشده است، ضروری است.

2- تمرکز بر رویکرد پژوهشی با رجوع به گفتارو نوشتار فرماندهان، همچنین اسناد که از اامات پژوهش در باره جنگ است، شناخت جنگرا محدود به موضوعات خاصی خواهد کرد.

   نقد جناب نیازی به لحاظ رویکردی و روش شناختی به این اعتبار قابلپذیرش است که موضوع مورد بحث را به همین یادداشت محدود و مسئله اساسی مورد بحث رانادیده بگیریم. مسئله اساسی مورد بحث که منجر به انتشار یادداشت و نقد رویکردخاطره محور شده است، بر پایه این فرض قرار دارد که؛ جنگ یک مسئله استراتژیک ومخاطره آمیز است که هویت و موجودیت یک کشور و ملت را به مخاطره می اندازد. به ایناعتبار نباید در مطالعه جنگ و استفاده از رویکردها و روشهای مختلف، مسئله جنگ رابه امر دیگری تقلیل داد. بنابر این ضرورت بیان سایر ابعاد جنگ، در چارچوب مفهومجنگ دفاعی»، بمعنای مجموعه تفکر و رفتارهای فردی و اجتماعی جامعه ایران در برابر عراق، محل بحث و مناقشه نیست، بلکه نقدی که صورت می گیرد بر تقلیل گرایی» مسئلهجنگ، بعنوان یک مسئله استراتژیک، به امر دیگر است.

 بر این باور هستم که آنچه ازسوی مقام معظم رهبری در حوزه مباحث استراتژیک در جنگ بیان و رفتار شده و امروز موقعیتمنطقه‌ای ایران» تنها بخشی از نتایج آن می باشد، در مطالعه و نگرش به تجربه جنگایران و عراق مغفول واقع شده است. بنابراین اگر تجربه جنگ با عراق با رویکردراهبردی و با نظر به آینده» مورد بررسی قرار بگیرد، می تواند از موقعیت و نظریهایران قدرت منطقه ای»، بعنوان یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب و نظام در یک دههاخیر پشتیبانی کند. با این توضیح، امیدوارم نه تنها مسئله مورد بحث روشن شده باشد،بلکه راه برای گفتگو در این زمینه گشوده شود. همچنین مرکز اسناد و تحقیقات دفاعمقدس در کنار اقدامات گسترده و شایسته ای که انجام داده و می‌دهد، به این موضوعاساسی که شاکله و جهت گیری ماموریت‌های سپاه را تشکیل داده است، توجه خاص داشته باشد.  در ادامه، نقد آقای نیازی از نظر خواهد گذشت.


تاریخ شفاهی بمثابه یک روش، با این وجود که با فرهنگ نقلی در تاریخایران نسبت دارد، اما توجه به آن از طریق توسعه تاریخ شفاهی در غرب و از دهه 70میلادی شکل گرفت. افرادی که ایران را پس از پیروزی انقلاب ترک کردند، نخست تأثیرتوسعه فرهنگ تاریخ شفاهی در غرب برای حفظ هویت و مرزبندی با انقلاب و نظام برآمدهاز آن پروژه تاریخ شفاهی انقلاب را آغاز کردند. تحول یاد شده موجب توجه به تاریخشفاهی بمثابه یک روش و بکارگیری آن در حوزه تاریخ انقلاب و جنگ شد. ملاحظات یادشده از این جهت اهمیت دارد که بر ماهیت و جهت‌گیری و حتی روش تاریخ شفاهی تأثیرگذاشته است.


پذیرش قطعنامه 598 در تیرماه و برقراری آتش بس میان ایران و عراق درمرداد سال 1367 موجب گمانه زنی و مناقشات گسترده‌ای درباره هدف و علت» این تصمیمگیری شده است. در پاسخ به پرسش یاد شده چنانکه پیش از این نوشته ام، برخی از مفهومخدمت و یا خیانت» استفاده کردند و برخی دیگر به تأثیر حمایت خارجی» از عراق، همراهبا نگرانی از تداوم حملات موشکی و شیمیایی عراق» به تهران و شهرهای بزرگ، یا شرایطاقتصادی» و مهمتر از آن به شرایط نظامی»، با تغییر در موازنه نظامی پس از حملاتماه های پایانی عراق اشاره کرده اند.


با فرض اینکه انسان و جامعه انسانی از هویت تاریخی برخودارند، به این معنا که با ارجاع به تاریخ و سنت‌های تاریخی رفتار خود راتوضیح می دهند، پرسش از تاریخ، پرسش از تفکر و زیست تاریخی انسان است که هر چندموضوع و دستمایه آن در گذشته است، اما ریشه در باورها و نیازهای کنونی و آینده دارد.

شناسایی علت و چگونگی تأثیر و تداوم گذشته بر حال، همچنین علّت وچگونگی رجوع از حال به گذشته تاریخی، معمای نقش تاریخ» در زیست انسانی است که برچگونگیِ نگرش به تاریخ، همچنین تاریخ سازی از طریق تاریخ‌نگاری تاثیر اساسی دارد.

انسان همواره از آینده ای که پیش رو دارد، ولی وجود ندارد، نگران استو از چیستی آن پرسش کرده و به امر تجربه شده» در گذشته رجوع می کند. بنابراین همیشهانسان و جامعه انسانی در میانه آنچه که در گذشته تجربه کرده است و آنچه که درآینده تجربه خواهد کرد، زیست می کند و نقطه نگرانی‌ها و ارجاعات تاریخی از نقطهعزیمت حال، به گذشته و آینده است. در صورت صحت این برداشت از معمای تاریخ»، گرچهما به تاریخ رجوع می کنیم و به دادهای تاریخی استناد و براساس آن استدلال می کنیم،ولی در واقع ما با نظر به آینده پیش رو، موضوعات و مسائل تاریخی را تعیین و برجسته،یا بازخوانی می کنیم. در واقع سخن از تاریخ و تاریخی بودن پدیده ها در زمان وقوعحادثه، همچنین رجوع تاریخی و بازبینی تاریخ، همواره با نظر به آینده و نه گذشتهصورت می گیرد.


بدون تردید بازشناخت برخی وجوه پنهان و آشکار جنگ، بدون توجه بهخاطرات رزمندگان و شاهدان و ناظران واقعه جنگ، حاصل نخواهد شد. بنابراین اصل رجوعبه خاطرات و ضرورت آن محل بحث نیست، بلکه آنچه در بررسیهای تاریخی محل نزاع قراردارد در واقع تقلیل یا محدود کردن بررسی جنگ از موضوعات و مسائل اساسی به خاطرات وموضوعات فردی، به روش مکتوب یا شفاهی است. به این اعتبار، به نظرم حداقل از چندزاویه می توان رویکرد خاطر محور و غلبه ان را مورد نقد و بررسی قرار داد که پیش ازاین نیز در یادداشت های مختلف به آن اشاره کرده ام:


از نظر روش شناختی نسبت میان تاریخ» با تاریخنگاری» چیست؟ تاریخ براساس تحقق واقعه در زمان و مکان شکل می‌گیرد. به این معنا که وقوع یک امر تاریخیدر حوزه ی، اجتماعی و یا نظامی، در زمان و مکان، تاریخ را در آن حوزه شکل می‌دهد.فرضاً ملی شدن صنعت نفت و استقرار دولت ملی مصدق و یا درگیری نظامی ایران و عراقدر دهه 1350(قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) که منجر به انعقاد قرارداد 1975 الجزایرشد، امر تاریخی را در حوزه ی و نظامی شکل داد. چنانکه هم اکنون و در آینده اینامکان فراهم شده است که با رجوع به زمان، رویداهای ی و نظامی مورد مطالعه ونقد و بررسی قرار بگیرد.


تجربه تاریخی جامعه ایران در استفاده از قدرت نظامی، ناظر بر ضرورتدفاع در برابر دشمن م و استفاده از قدرت نظامی برای آزادسازی مناطق اشغالی وتحمیل خواسته های خود بر دشمن است. غلبه مفهوم جنگ دفاعی و مشروعیت آن، بر پایهدفاع از انقلاب، نظام و کشور، متکی بر حضور مردم و تاثیر باورهای انقلابی و دینیموجب نوعی نگرش کلی و مطلق» به مسئله جنگ شد. پذیرش جنگ طولانی و مقاومت در برابرفشارهای دشمن، تابع چنین ادراکی از مفهوم جنگ بود.

رخداهای اخیر نظامی در منطقه خلیج فارس پس از تلاش آمریکا برای به صفررساندن صادرات نفت ایران و سقوط پهباد آمریکا به همراه انفجار کشتی ها و برخیرخدادهای دیگر، بیانگر تغییر در مفهوم قدرت نظامی» و روش استفاده  ابزاری از قدرت نظامی است. بهاین معنا که از قدرت نظامی برای پیشبرد اهداف ی و مدیریت روند تحولات نظامی با هدف جلوگیری از جنگ، در چارچوب نظریه پیوستگی جنگ و ت کلاوزویتس استفاده می شود.

مسئله مهمتر آنکه؛ در ذیل تغییر مفهومی در باره جنگ، سطح هماهنگی دردو حوزه نظامی و ت خارجی در اعلام مواضع و اقدامات هماهنگ و تکمیل کننده، بیشاز گذشته قابل مشاهده است. تحول یاد شده هر چند تابع تأثیر مستقیم تجربه جنگ باعراق نیست، ولی در حوزه تفکر نظامی- راهبردی، این تجربه ظرفیت های جدیدی را درحوزه مفهومی، تگذاری و اقدامات نظامی و دیپلماتیک ایجاد می کند که باید با خوش‌بینی، تاثیر و نقش آن در پیشبرد اهداف و منافع ملی مورد ارزیابی قرار بگیرد.


1- تعریف از مفهوم تاریخ، با تصوّر رایج از تاریخ بمثابه یک امر حقیقی،و تاریخ پژوهی به عنوان آشکار شدن حقایق، با روش نقلی و مستند، نیاز به بازبینیدارد. در دوره جدید و متاثر از آموزه های پوزیتیویستی (تجربه گرایی)، حقیقت»،صورت ذهنی واقعیات عینی و خارجی اشیاء است. همچنین منظور از علم»، شناخت صورتذهنی اشیاء خارجی، بمثابه حقیقت است.

 2- تاریخ به اعتبار واقعه درگذشته»، بمعنای وقوع حادثه» در زمان و مکان» است که محل رجوع برای گزارش و روایتاز وقایع قرار می گیرد. در حالیکه تاریخ به اعتبار مشاهده و نگارش آن، تابع رویکردو نگرش، در نتیجه ظهور گونه ای از یک روایت» در گفتار و نوشتار است. با این توضیحمنظور از بررسی علمی و کشف حقایق تاریخی در مطالعه جنگ ایران و عراق چیست؟


اشاره:

  در بخش اول، مقدماتی درباره تغییر در مفاهیم و مصادیق آن و چگونگی اینتغییرات مورد بحث قرار گرفت و در این بخش، به تغییر مفاهیم اولیه از مسئله جنگ درمراحل مختلف، شامل: قبل از حمله عراق، پس از حمله عراق و پس از اتمام جنگ، اشارهخواهد شد.

*************

1- حمله سراسری عراق به ایران، بمعنای مشاهده و تجربه مستقیم جامعهایران از تهدید علیه موجودّیت، هویت، تمامیت ارضی و نظام ی برآمده از انقلاببود. مفهوم جنگ تا قبل از حمله عراق، بیشتر تحت تأثیر تجربه تاریخی شکست ایران درجنگ‌های ایران و روس، همچنین مشاهده نتیجه جنگ‌های اعراب و فلسطینی‌ها با اسرائیلقرار داشت. بهمین دلیل حمله عراق به ایران، به حمله غافلگیرانه و جنگ سریع اسرائیلعلیه اعراب تشبیه شد. همچنین عدم پذیرش پیشنهاد عراق برای مذاکره در روز هفتم جنگنیز با ارجاع به نتیجه مذاکرات صلح اعراب و فلسطینی‌ها با اسرائیل، صورت گرفت. بااین توضیح، تحول اساسی این بود که تجربه جنگ در جامعه ایران، برداشت از مفهوم جنگرا از امر تاریخی و بیرونی»، به یک امر درونی و مستقیم»، تغییر داد. به ایناعتبار، مفهوم جنگ در جامعه ایران، بعنوان یک مسئله استراتژیک» و مخاطره آمیز،مورد شناسایی و صورت‌بندی ذهنی قرار گرفت.


دکتر هادی نخعیبا وجود آنکه پس از مرگ عزیزانمان، ازجمله مرحوم دکتر هادی نخعی، تأثراتروحی اولیه به تدریج کاهش یافته و امکان نگاه به تفکر و عملکرد آنها را برای مافراهم می کند، در عین حال گرد و غبار برآمده از گذشت زمان و تغییر شرایط، موجبغفلت از  ضرورت تأمل و بازبینی تلاش ها واقدامات آنها می شود. در برابر این دوگانگی اجتناب ناپذیر چه باید کرد؟

حوزه مطالعات جنگ به اعتبار مسئله امنیت ملی و تاریخ نگاری ابعادی- نظامی آن، دو موضوع اساسی است که راویان جنگ در مرکز مطالعات و تحقیقاتجنگ» در سطوح و با روش مختلف به آن پرداخته اند. بنابراین برای شناخت رویکردها وروش‌های مورد استفاده و تداوم آن، باید نسبت به تلاش‌های راویان شامل تفکر وعملکرد پژوهشی آنها در این حوزه، توجه صورت بگیرد.

این مهم یا به شکل ساختاری باید از سوی مرکز اسناد صورت بگیرد که ازسوی راویان بنیانگذاری و توسعه داده شده است، یا در چارچوب هویت کانون راویان»انجام شود. در واقع اامات و نیازمندی های این بررسی و نتایج آن بیش از آنکه فردیو یا خانوادگی باشد، باید بصورت ساختاری و روشمند انجام شود.

با ملاحظه یاد شده، فرصت را مغتنم شمرده، می خواهم از جایگاه مرحومدکتر هادی نخعی در مطالعات جنگ یاد کنم. به نظرم نخعی در حوزه مطالعات جنگ بهدلایلی که به آن اشاره خواهم کرد، یک استثناء و متمایز از دیگران بود. این باور رااز ابتدا داشتم و به مناسبت های مختلف بیان می کردم. چنانکه در یک جلسه، مرحوم دکتراردستانی سئوال کرد؛ منظورت چیست که همیشه این موضوع را طرح می کنی؟ نمی دانم آیافرصت شد تا به ایشان پاسخ بدهم یا خیر، ولی برای روشن شدن این موضوع و اهمیت آن، میتوان به فرآیند مطالعات و نتایج عملکرد مرحوم نخعی رجوع کرد.

1- مرحوم نخعی به لحاظ شخصیتی، چند ویژگی اساسی داشت که شامل؛ سختکوشی و پشتکار چشم گیر، فکر عمیق و توانایی بررسی موضوعات، در دو سطح جزیی و کلان بود.مطالعه آثار وی در زمینه های مختلف از جمله درباره نقش گروه های ی و کارکردی- امنیتی آنها علیه انقلاب، در میان دوستان و همکاران دفتر ی سپاه متمایزاست و می تواند ابعاد فکری و روشی نخعی را آشکار کند.

2- تلاش های مرحوم نخعی در حوزه روش شناسی» مطالعه جنگ ایران و عراق،نقش اساسی در شکل گیری ساختار پژوهشی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ و روشمندی تلاشراویان و پژوهشگران داشت. بر این باور هستم که بدون تلاش‌های فکورانه و سخت کوشانهو پیگیرانه نخعی، شاکله و روش تاریخ نگاری جنگ شکل نمی‌گرفت، چنانکه ساختار پژوهشیروزشمار جنگ نیز به سرنوشت روشنی منتهی نمی‌شد.

اگر آنچه ذکر شد بعنوان خطوط کلی تلاش های فکری و عملی مرحوم دکترنخعی در سطح رویکردی و روش‌شناختی محسوب شود، ضرورت پرداختن به اندیشه و عملکرد ویدر حوزه مطالعات جنگ، بیش از گذشته روشن می شود.


تصرف سفارت آمریکا در 13 آبان سال 1358، بدون تردید یکی از مهمترینوقایع ی تاریخ معاصر ایران است که در زمان وقوع، حتی به انقلاب دوم» مشهورشد. درباره علت تصرف سفارت آمریکا و پیامدهای آن»، در گذشته و اکنون نظرات مختلفیبیان شده است که نیاز به مطالعه و بازخوانی دارد. بعنوان مثال به چند نمونه ازنظرات می‌توان اشاره کرد:

1- رقابت گروه‌های ی در مبارزه با امپریالیزم».

2- نگرانی‌های امنیتی از سفر شاه به آمریکا»و تکرار کودتای 28 مرداد 1332.

3- واکنش جامعه ایران به کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد علیه نهضت ملی کردن صنعت نفت.

4- مقابله نیروهای انقلابی با ت‌هایلیبرالی دولت موقت و مذاکره با آمریکا.

در این یادداشت موضوع بحث میزان صحت نظرات یاد شده نیست، بلکه مسئلهاساسی که در عنوان این یادداشت بصورت پرسش طرح شده، این است که؛ آیا میان حوادثتاریخی، پیوستگی و تسلسل وجود دارد؟ بدیهی است نوعی رابطه وجود دارد، ولی هر تبیینیدر این زمینه، باید متکی بر اسناد و استدلال باشد. در واقع مسئله اساسی؛ چگونگی تعریفارتباط میان وقایع تاریخی است. به این معنا که وقتی میان واقعه تاریخی تصرف سفارتآمریکا با سایر وقایع تاریخی نسبت علت و معلولی برقرار می‌شود، چگونه می‌توان اینارتباط را مورد شناسایی و آزمون قرار داد؟ فرضا گفته می‌شود؛ تصرف سفارت آمریکابعنوان یک اقدام ی و تاریخی، تحت تأثیر و در نتیجه واقعه کودتای 28 مردادانجام شده است.

نظریه یاد شده مبنی بر پیوستگی میان تصرف سفارت آمریکا با واقعهتاریخی کودتای 28 مرداد سال 1332، ناظر بر این فرض است که؛ وقایع تاریخی، زمینه‌سازوقوع رخداد تاریخی در زمان حال و آینده می‌شود. این نظریه موجب ارجاع یک واقعه بهواقعه دیگر و منجر به مصادره و تسلسل تاریخی می‌شود. مهمتر آنکه وقتی این باوروجود دارد که کودتای 28 مرداد منجر به تصرف سفارت شد، این نظریه با نظریه دیگری همتلاقی پیدا می‌کند که گفته می شود؛ تصرف سفارت آمریکا موجب حمله عراق به ایران شد.در نتیجه میان واقعه کودتای 28 مرداد با تصرف سفارت آمریکا و سپس حمله عراق بهایران، نوعی پیوستگی ایجاد می‌شود. در این صورت پرسش این است که؛ آیا میان وقایعتاریخی پیوستگی و تسلسل وجود دارد یا نوعی برساخته تناقض‌آمیز برای توجیه وقایع تاریخیجریان دارد؟


اشاره:

پیش از این یادداشتی را درباره نقش فرماندهان و مسئولین در جنگ ومرجعیت آنها برای پاسخگویی به پرسش‌های جنگ نوشتم که از سوی خانم جمشیدی مورد نقد قرارگرفت. فارغ از آنچه خانم جمشیدی نوشته اند که برای بحث و بررسی موضوعیت دارد،بنظرم مسئله مورد نزاع» هنوز روشن نشده است. با این ملاحظه، در یادداشت اخیر تلاشکرده ام تا مسئله روشن شود.

*************

فرض من بر این است که؛ گفتمان کنونی درباره موضوعات، وقایع و مسایل جنگایران و عراق، بیش از آنکه حاصل نتایج تلاش‌های پژوهشگران یا مشاهدات راویان و ناظران،از طریق روایت و تاریخ نگاری جنگ باشد، حاصل عملِ تاریخی و گفتار و نوشتار فرماندهانو مسئولین جنگ است. بعبارت دیگر؛ جنگ و نتایج آن حاصل تفکر، تصمیم گیری واقدامات مسئولین ی و فرماندهان نظامی در برابر دشمن م است. بنابراین همان‌گونهکه هدف‌گذاری، تصمیم‌گیری و اقدامات مسئولین و فرماندهان جنگ، روند حوادث و تحولاترا در زمان جنگ تحت تأثیر قرار داد، هم اکنون نیز گفتمان غالب بر محور گفتار ونوشتار فرماندهان جریان دارد.

برابر مفروض یاد شده، شاکله و جهت‌گیری تاریخ‌نگاری جنگ، در دوره حضورفرماندهان، بیش از آنکه تابع تلاش پژوهشگران باشد، متأثر از تلاش و اقداماتفرماندهان، مسئولین و اسناد موجود در این زمینه است. تأثیرگذاری رسانه‌ها وپژوهشگران غربی را باید بیشتر در شکل گیری رویکرد انتقادی و پرسش‌های جنگ، همراه بانقش اپوزیسیون ی مشاهده کرد. بنابراین همچنان فرماندهان و مسئولین برای طرحمباحث و پاسخ به پرسش‌ها، مرجعیت دارند. زیرا گفتار و نوشتار فرماندهان، به دلیلمسئولیت در زمان جنگ و اشراف بر واقعه، در مقایسه با سایر تلاش‌هایی که صورت می‌گیرد،بیشتر از سایر مراجع، از قدرت شفاف سازی» و اقناع‌کنندگی» برخوردار است.

به این اعتبار، تاریخ نگاری جنگ در آینده»، حتی پس از فرونشستنالتهابات و مناقشات دورانِ حیات تاریخ سازان»، از دو مسیر عبور خواهد کرد: نخست؛ استنادبه سخنان و آثار فرماندهان و مسئولین جنگ و دیگری؛ از طریق نقد و بررسی تصمیمات،اقدامات و اظهارات آنها خواهد بود. این ملاحظه بیش از آنکه متأثر از نقش فرماندهانو مسئولین جنگ باشد که هست، به دلیل رویکرد و روش تاریخ‌نگاری واقعه محور، نقلی ومستند است که تاریخ را در تاریخ محصور» و مناقشات را نهادینه خواهد کرد.


پیش از این، یادداشت های متفاوتی را در سایت، در نقد تفکر مناقشه آمیزدر تاریخ نوشتم. مهمترین دلیل برای انتقاد از رویکرد مناقشه آمیز به تاریخ، تقلیلمسایل اساسی تاریخی به امر ی و جاری است که تجربه یک نسل بعنوان میراث ملی رابرای آینده، مخدوش خواهد کرد. بر این باور هستم که چنین رویکردی به تاریخ، در واقعتاریخ را در تاریخ محصور و مانع از تداوم و بهم پیوستگی تجربیات تاریخی در درونتحولات نسلی می شود. زیرا تاریخ هر نسل در درون همان نسل به تمامیّت رسیده و چگونگیتداوم آن، محل نزاع و پرسش قرار می گیرد و در نتیجه تداوم و پیوستگی تاریخ»، بهدلیل رویکرد مناقشه آمیز، جای خود را به گسست در تاریخ» می دهد.

با وجود این، تا کنون علت رویکرد مناقشه آمیز به تاریخ، به ویژه تاریخمعاصر، برای من روشن نبود. در تأملاتی که داشتم، به این نتیجه رسیدم که سرمنشاءرویکرد مناقشه آمیز نگاه هویتی» به تاریخ است. به این معنا که تعریف کیستی وچیستی» خود، در برابر دیگران»، درونمایه مناقشات تاریخی را تشکیل می دهد. اینموضوع از یکسو ریشه در ماهیت تفکر تاریخی» در ایران، با تاثیرپذیری ی دارد،از طرف دیگر؛ مشخصه‌های تحولات تاریخی» موجب تداوم رویکرد مناقشه آمیز و ی بهتاریخ می‌شود. بنابراین تحولات تاریخی در ایران، از شکل گیری و وقوع، همچنین ارزیابیو نتیجه گیری آن، تحت تأثیر مناقشات هویتی» قرار می‌گیرد. اگر این برداشت صحیحباشد، در واقع میان ماهیت تحولات که ابعاد هویتی دارد، با رویکرد مناقشه آمیز بهتاریخ که حاصل رویکرد هویتی به تجربه گذشته است، نسبت وجود دارد. بنابراین ما ازاین طریق در یک چرخه تکرار در تاریخ» قرار می گیریم و برون رفت از آن، به زمان وتحوّل فکری- فرهنگی نیاز دارد. این گذار بزرگ تاریخی» بدون تغییر در برداشت ازمفهوم زمان و تعیین نسبت هویت با آینده به جای گذشته»، قابل دستیابی نخواهد بود.


تجربه جنگ با عراق تا کنون بیشتر در چارچوب مفهوم دفاع مقدس» و بعنوان  واکنش  تاریخی جامعه ایران در برابر دشمن م صورت‌بندیشده است. با وجود  اینکه مفهوم دفاع مقدس از اهمیت تاریخی، فرهنگی و راهبردی برخوردار است بنظر می رسد این مفهوم  به چند دلیل، به صورت تدریجی مورد نقد قرار خواهد گرفت و در آینده رویکردو روش‌های دیگری برای تحلیل تحولات جنگ جستجو خواهد شد:

1) ناتوانی رویکردها و روش‌های جدید در تبیین تحولات جنگ، بویژه پس ازفتح خرمشهر. به این معنا که علت ادامه جنگ و طولانی شدن آن چه بود؟

2) برآمدن نسل جدید و نگرش منتقدانه و کارکردی به تجربه جنگ با عراق.به این معنا که هدف جنگ چه بود و چه نتیجه ای داشت؟

3) گسترش تهدیدات منازعات ایران و آمریکا در چارچوب مفهوم مهار قدرتمنطقه ای ایران و ضرورت فهم از جنگ در چارچوب رقابت منطقه ای. به این معنا کهضرورت ها و اامات، همچنین نتایج و پیامدهای برخورداری از قدرت نظامی برای مقابلهبا تهدیدات منطقه ای و فرامنطقه ای کدام است؟

هم اکنون ادراک از مفهوم جنگ، در چارچوب جنگ دفاعی» که برآمده ازتجربه دفاع در برابر عراق، در شهریور سال 1359 می باشد، برای پاسخگویی بهنیازهای کنونی که متأثر از چالش های تبدیل ایران به قدرت منطقه ای است، کافی نیست.


هم اکنون تاریخ نگاری جنگ در ارتش و سپاه به روش نقلی- مستند و برمحور وقایع ی- نظامی دنبال می شود. تحلیل ها نیز بیش از آنکه در چارچوب مبانیو رویکردهای نظری صورت پذیرد، تابع بازتاب رسانه ای و مواضع رسمی بازیگران و یاتحلیل‌گران، درباره وقایع ی- نظامی است. همچنین رویکرد و روش جاری در تاریخنگاری جنگ با تمرکز بر جزئیات وقایع ی- نظامی دنبال می شود. چنین روشی علاوهبر اینکه مانع از ادراک روند کلی جنگ و مسایل اساسی آن خواهد شد، با انتشار اسنادو اخبار جدید، اعتبار نتایج  پژوهشی و سندیّت آن، مورد سوال قرار می گیرد.

با فرض صحت ارزیابی یاد شدهاز وضعیت موجود تاریخنگاری جنگ و برای گذار از رویکرد و روش کنونی، باید  از طریق نقد وارده بر کارکرد و نتیجه تاریخنگاریجنگ، روش های جدیدی را بر محور پاسخ گوئی به مسایل اساسی جنگ جستجو و مورد توجهقرار داد. به نظرم بررسی های ساختاری و مسئله محور»، در مقایسه با واقعه محورینقلی و مستند در حوزه وقایع ی- نظامی جنگ، علاوه بر اینکه کارکرد مناسب تریبرای پاسخ به نیازهای حال و آینده دارد، از تأثیر پایدارتری برای تبیین تاریخیبرخوردار است.


اشاره:

کتاب خاطرات پزشک صدام   به گزارش خبرگزاری کتاب ایران؛ کتاب خاطرات پزشک مخصوص صدام» نوشتهعلاء بشیر (پزشک مخصوص صدام حسین) به دو زبان نروژی و عربی از سوی انتشاراتدارالشروق قاهره منتشر شد که 17 انتشارات دیگر در دنیا نیز به دلیل اهمیت محتوایاین اثر، آن‌ را ترجمه و منتشر می‌کنند. کتاب حاضر به همت احسان بالانی به فارسیترجمه شده است. نخستین چاپ این کتاب در 264 صفحه با شمارگان یک‌هزار نسخه به بهای32 هزار تومان از سوی انتشارات الماس پارسیان روانه بازار نشر شده است.

علاء بشیر در کتاب خاطرات پزشک مخصوص صدام» که در 15 بخش تنظیم شده،قصد دارد تصویری نزدیک‌تر به واقعیت از برهه اسف‌بار تاریخ عراق را به نسل آیندهمنتقل کند با این امیدواری که روایت این رویدادها بتواند مانع تکرار فاجعه‌ای شودکه یک فرد بیمار و شکاک رقم زد. آخرین ملاقات پزشک با صدام، شش هفته پیش از جنگ وبرای معاینه کمرش بوده است.

*************

نقل و قول نویسنده کتاب از نزار خزرجی یکی از مهم‌ترین فرماندهاننظامی صدام که به ریاست ستاد جنگ منصوب شده بود، از نظر نظامی و تاریخی قابل توجهاست که در ادامه به برخی ابعاد آن اشاره خواهد شد:


تأکید بر ضرورتمطالعات تاریخی تابع اهمیت تاریخ است. احتمالاً به همین دلیل، مفهوم تاریخ واستقبال از متون تاریخی، در مقایسه با سایر مفاهیم و موضوعات علوم اجتماعی، بیشترمورد توجه قرار گرفته است. مقدمه یاد شده به این معنا است که؛ توضیح درباره اهمیت وضرورت انجام مطالعات تاریخی، به دلیل بداهت آن، نیازی به بحث و استدلال ندارد.

 تاریخ نگاری جنگ به دلیل تقدم تجربه جنگ بر مفهوم جنگ»،به جای تمرکز بر مفهوم جنگ، بعنوان یک امر استراتژیک و مخاطره آمیز، در ذیل مفهومدفاع مقدس و پیوستگی جنگ با انقلاب، بعنوان عملکرد دفاعی جامعه ایران در برابر عراق، قرار گرفته است. متاثر از همین ملاحظه، تحقیقات تاریخی در حوزه جنگ ایران وعراق، با رویکرد واقعه محوری و روش مستندِ- نقلی نگارش می‌شود. البته بررسی هایتحلیلی هم وجود دارد ولی به روش غالب تبدیل نشده است. در واقع روش تاریخ نگاری نقلیو مستند با مفهوم دفاع مقدس که چندان با روش تحلیلی نسبتی ندارد، همخوانی داشته وظرفیت تأمل در سایر موضوعات و مسایل را در ذیل مفهوم جنگ، بعنوان یک امر استراتژیکو مخاطره آمیز محدود کرده است. غلبه نگرش ی به مسئله جنگ و مناقشه درباره آن، در تاریخ نگاری جنگ تا اندازه ای متأثر از همین ملاحظات است.


http://file.mihanblog.com//public/user_data/user_files/545/1633067/mdoroodian.jpg

اشاره:

اولین نشست هم‌اندیشی جمعی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس، روز یکشنبه 24آذرماه در باغ‌ موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد. در این همایشمطالبی را ارایه کردم که در ادامه از نظر مخاطبان گرامی، خواهد گذشت:


 اهمیت مطالعات تاریخی، با فرضپذیرش مفهوم تاریخ‌مندی» انسان است که تفکر و رفتار فردی- جمعی جامعه انسانی رادر نسبت با تاریخ تفسیر پذیر می کند. این موضوع را با نظر به چند ملاحظه می توانمورد تأکید قرار داد:

1- تفسیر وقایع تاریخی و تاریخ ساز، در درون تسلسل وقایع تاریخی

 تسلسل تاریخی به این معنا کهوقایع بزرگ و تاریخ ساز، منجر به ظهور وقایع دیگر تاریخ می شود. فرضاً انقلاباسلامی موجب تصرف سفارت آمریکا و سپس در همین روند موجب حمله عراق به ایران شد.برابر این نظریه، پیوستگی حال با گذشته و با آینده، تابع منطق تسلسل تاریخی» است.بنابراین اهمیت مطالعات تاریخی تحت تأثیر منطق تسلسل وقایع تاریخی قرار دارد، زیراشناخت هر واقعه تاریخی، زمینه مطالعه سایر وقایع را فراهم می‌کند و از این طریقروند بهم پیوسته تاریخ شکل می گیرد.

2- ظهور وقایع تاریخی در واکنش به وضعیت و موقعیت‌های حاکم

برابر نظریه رابطه علت و معلولی» در ظهور پدیده های اجتماعی، وقوعرخدادها و عملکرد فردی- اجتماعی،  تحت تأثیرمنطق روابط علت و معلولی تفسیر می شود. بنابراین موقعیت ها و وقایع تاریخی، نقطهثقل تحولات و چرخش‌ها در زندگی فردی- اجتماعی است. زیرا هر موقعیتی در پیوند باموقعیت پیشین قرار دارد و در عین حال زمینه پیدایش وضعیت جدید را فراهم می کند. درنتیجه ضرورت مطالعات تاریخی به دلیل امکان پذیری فهم وقایع گذشته و پیش بینی آیندهاست.

 بنا براین وقتی وضع کنونی راحاصل گذشته می دانیم و برای آینده احساس نیاز به تجربه گذشته داریم، برقراری پیوندتاریخی در ذیل مفهوم زمان و رابطه علت و معلولی در وقوع رخدادها، موجب رجوع مکررتاریخی و تاکید بر ضرورت مطالعات در موضوعات و مسایل مختلف تاریخی می شود.


رویکردهای متفاوت به پدیده ها بعنوان یک امر رایج، تابع مشخصه‌ها وامکان‌های درون هر پدیده و پیش‌فرض‌های افراد با نظر به شرایط است. با این مقدمهمی‌توان رویکردهای متفاوت به عملیات کربلای 4 را مورد بررسی قرار داد.

عملیات کربلای چهار در سوم دی ماه سال 1365 در چارچوب تعیین سرنوشتجنگ» در سال 65 و پایان دادن به جنگ طراحی و انجام شد. شکست عملیات کربلای 4 بهدلیل هوشیاری دشمن، اهمیت عملیات و پیچیدگی‌های طراحی آن را در حاشیه قرار داد و پساز پیروزی در عملیات کربلای پنج در شرق بصره، عملیات کربلای 4 به تاریخ سپرده شد. بازگشتپیکر مطهر شهدای غواص آن هم به صورت دست بسته در سال‌های اخیر، نقطه آغازتحول در نگرش به عملیات کربلای چهار و قرار گرفتن آن در کانون توجهات بود. با وجوداین، همچنان هدف و علت انجام عملیات، همچنین مکان و تاکتیک ویژه آن برای عبور ازاروند و دسترسی به مواضع دشمن، مهمتر از آن؛ شرایط و دشواری‌های تصمیم گیری برایآغاز عملیات، با توجه به تحرکات دشمن، نادیده گرفته شده و پرسش این است که؛ آیا عملیاتکربلای چهار لو رفته بود ولی انجام شد؟ در واقع این تصوّر  ایجاد شده است که عملیاتلو رفته بود و فرماندهان با اطلاع از این موضوع، عملیات را آغاز کردند.

   توجه به عملیات کربلای چهاردر جامعه و در دوره اخیر، بیش از آنکه از منظر ملاحظات ی و نظامی باشد، تابعاحساسات برانگیخته شده در واکنش به بازگشت پیکر دست بسته شهدای غوّاص بود. در چنینشرایطی بیش از آنکه اهداف عملیات و نقش و جایگاه نظامی- راهبردی آن مورد پرسشباشد، شرایط مدیریت و فرماندهی جنگ در تصمیم گیری برای عملیات موضوعیّت پیدا کردهاست. به این معنا که در چه شرایطی و با چه تصوّراتی برای انجام عملیات تصمیم‌گیریشد؟ میزان هوشیاری دشمن چقدر بود؟ مهمتر آنکه؛ پس از آگاهی نسبت به هوشیاری دشمن ولو رفتن عملیات، چه اقدامی صورت گرفت؟ توضیحات فرمانده وقت سپاه و سایر فرماندهان،همچنین آنچه پیش از این در آثار فرماندهان و پژوهشگران سپاه نوشته شده است، تأثیرچندانی در اقناع‌سازی جامعه نداشته و بنظر می رسد تصور کنونی همچنان ادامه خواهدداشت. چنانکه با همه مباحثی که درباره غافلگیری در برابر حمله عراق از سوی ارتشصورت می‌گیرد، همچنان باور عمومی و مورد اجماع، غافلگیری در برابر حمله عراق است.

در پاسخ به پرسش های یاد شده، چند روش وجود دارد که هر کدام با پیشفرض‌های متفاوتی دنبال می شود:

1- بررسی تاریخی» برای پاسخ به این پرسش که؛ در چه شرایطی عملیاتطراحی و چگونه انجام شد؟ چه ذهنیتی از میزان هوشیاری دشمن وجود داشت؟» برای بررسی،می‌توان به نظرات فرماندهان و آثار پژوهشی، بعنوان بخشی از منابع موجود رجوع کرد،اما مهمتر از آن، رجوع به گزارش و مشاهدات راویان است که در کنار فرماندهان، درسطوح مختلف حضور داشته اند و تا کنون مورد توجه و بهره‌برداری قرار نگرفته است.

2- بررسی اجتماعی» برای پاسخ به این پرسشکه؛ چرا جامعه پس از گذشت سه دهه، درباره شرایط تصمیم‌گیری و فرماندهی عملیات،این گونه به بازگشت پیکر شهدای غواص و عملیات کربلای چهار واکنش نشان داده و ازشرایط تصمیم گیری توسط فرماندهان پرسش می کند؟ اگر پیکر مطهر شهدای غوّاص، به کشورباز نگشته بود، آیا واکنش کنونی شکل می گرفت؟» اگر پاسخ منفی باشد، بنابراین شهادتغواصان و تصمیم گیری برای عملیات و فرماندهی آن، برای بحث موضوعیت دارد و نهعملیات کربلای چهار.

3- بررسی نظامی- راهبردی» برای پاسخ به این پرسش که؛ اامات تعییناهداف و انتخاب منطقه عملیات برای طراحی و سپس شرایط تصمیم‌گیری و فرماندهی عملیاتدر زمان جنگ، به ویژه عملیات کربلای چهار، چه بود؟ عملیات کربلای چهار با توجه به اصولجنگ و تجربه عملیات‌های قبلی در جنگ، آیا بصورت صحیح انتخاب و مدیریت شد؟»

رویکرد کنونی به مسایل جنگ، بیش از آنکه تاریخی و یا راهبردی باشد،تابع ملاحظات ی- اجتماعی، نسبت به تصمیم گیری، مدیریت و فرماندهی جنگ است. تجربهمواجهه با تبیین عملیات کربلای چهار، در پاسخ به پرسش‌های موجود در جامعه، ناظر براین ملاحظه است که؛ پاسخ تاریخی- تبلیغاتی هیچ‌گونه کمکی به پاسخگویی به پرسش هایموجود نخواهد کرد. بررسی های راهبردی و مستند نیز با این وجود که می توانند ذهنیّتهای موجود از جنگ را اصلاح و ساختار پرسش ها، همچنین روش طرح آن را اصلاح کنند، اماتا کنون چندان مورد توجه قرار نگرفته اند. به همین دلیل است که تاکید می شود محدودکردن مباحث جنگ در چارچوب مفهوم دفاع مقدس، به روش تاریخ- خاطره»، مانع از تبیینبخش مهمی از تحولات جنگ، به ویژه پس از فتح خرمشهر خواهد شد. مهمتر آنکه مانع ازشکل گیری ساختار استدلالی و نقّادانه از تجربه جنگ با عراق خواهد شد.


جناب آقای رضا صادقی در سایت جماران مقاله‌ای را با عنوان درنگی درانتصاب راهبرد جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم به امام خمینی» منتشر کرده است. در اینمقاله سوال نهفته و نانوشته‌ای وجود دارد. به این معنا که؛ آیا استراتژی امام، جنگجنگ تا رفع فتنه از عالم بود؟ هدف نویسنده از بررسی این موضوع، با این فرض دنبالشده که؛ نه تنها استراتژی امام جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم نبوده است، بلکه امامراهبرد آقای هاشمی را قبول داشته است. نویسنده از طریق این بررسی، گفتمان موجود درسپاه درباره استراتژی جنگ و تفاوت نظر امام با نظر آقای هاشمی را مورد نقد قرارداده است.


با فرض اینکه تاریخ هر دوره، با تاریخ نگری و تاریخ نگاری آن دورهنسبت دارد، بنابراین مشخصه‌های تاریخ نگاری هر دوره تاریخی را باید در ذیل مشخصه‌هایتاریخی و تفکر تاریخی همان دوره مورد بررسی قرار دارد. بر این اساس این فرض که؛ میانشرایط در یک دوره تاریخی، همچنین باورداشت‌های تاریخی در نگرش، روش ثبت و انتشارگزارش‌ها، پیوستگی وجود دارد»، ملاحظاتی وجود دارد که در ادامه به آن اشاره خواهم شد:

1- حمله عراق به ایران و واکنش دفاعی جامعه ایران، در مجموع مشخصه‌هاییک دوره تاریخی را بر محور موضوع و مسئله جنگ شکل داده است که به دهه جنگ وانقلاب» شناخته می شود. ملاحظه یاد شده در تبیین علت وقوع جنگ در چارچوب نظریهپیوستگی جنگ و انقلاب»، در نتیجه نقش اساسی دارد.

2- تفکر تاریخی و روش تاریخ‌نگاری جنگ، تحتتأثیر مشخصه‌های تاریخی زمان واقعه یعنی دهه جنگ و انقلاب قرار دارد که همچنان ادامهداشته و بدیلی برای آن به وجود نیامده است. به عبارت دیگر؛ خطوط اصلی تفکر و روشتاریخ نگاری جنگ، به معنای باورداشت‌های حاکم بر نگرش به وقایع جنگ و ثبت و ضبط آندر چارچوب پیوستگی جنگ و انقلاب، منجر به توسعه مفهوم دفاع مقدس» شده است.

2- با پذیرش پیوستگی میان شرایط حاکم بر هردوره تاریخی با تفکر تاریخی و روش ثبت وقایع تاریخی، موضوع دیگری را می‌توان موردتوجه قرار داد. به این معنا که نقد» هیچ دوره تاریخی در همان دوره امکان پذیرنیست. زیرا نقد یک دوره تاریخی، بدون پایان یک دوره تاریخی امکان پذیر نخواهد بود.با این توضیح، آیا دوره تاریخی جنگ ایران و  عراق در معرض نقد قرار گرفته است؟ نشانه های آنکدام است؟


گفتگوی محمد درودیان با برنامه سرچشمه

اشاره:

روز شنبه دوم آذر 98 در برنامه سرچشمه از شبکه پنج سیما، درباره مواضعگروه‌های ی در جنگ مطالبی را طرح کردم که موجب طرح پرسش از سوی جناب آقای اصغر معرفتجو شده است. با توجه به روش ایشان در طرح پرسش، آنچه بعنوان پاسخ وجود دارد را درمتن نوشته ام که در ادامه مطلب ملاحظه می فرمایید.

ادامه مطلب


پرسش عمومی در فضای مجازیدرباره عملیات کربلای چهار، مبنی بر اینکه آیا عملیات لو رفته بود ولی انجام شد؟»و پاسخ به آن، مبنی بر اینکه عملیات فریب بود»، نگرش به عملیات کربلای چهار وواقعیّات تاریخی را با وجود توضیحات اصلاحی، مخدوش کرد و به حاشیه برد.

در مجموع آنچه در مواجهه با مسئله تاریخی عملیات کربلای چهار در طرحپرسش و پاسخ به آن واقع شد، بیانگر تفکر تاریخی و روش مواجهه با مسایل تاریخی درجامعه ایران است که عمیقاً با ملاحظات ی- اجتماعی پیوند خورده است. به همیندلیل همواره باید میان آنچه که از یک واقعه بیان و درباره آن تبلیغ یا پرسش می‌شود،با واقعیات تاریخی، تفکیک قایل شد. این ملاحظه با فرض وجود لایه‌های پنهان و درنتیجه ضرورت دقت در بررسی های تاریخی و تاریخ نگاری جنگ ایران و عراق مورد تأکیدقرار گرفته است.

هم اکنون وجود بی‌اعتمادی موجب شده است که باورداشت‌های جامعه از مسیرپرسش‌های مناسب و پاسخ‌های شفاف و صادقانه از واقعیّات شکل نگیرد. به همین دلیلتصوّرات رایج در جامعه درباره مسایل موجود، و پاسخ ها در بسیاری از موارد، باواقعیّات همخوانی ندارد. در نتیجه شکاف میان واقعیّات تاریخی و ذهنیت و باورهایعمومی، همراه با پاسخ های مبهم به مسایل اساسی، تفکر تاریخی و روش مواجهه با مسایلاساسی در گذشته، حال و آینده را در جامعه به چالش کشیده است.


طرح مسئله

مسئله اساسی در بررسی عملیات‌های نظامی در زمان جنگ و ضرورت بررسی وسخن گفتن درباره آن، از جمله کربلای چهار و یا کربلای پنج، چیست؟ پاسخ به این پرسشاز این جهت اهمیت دارد که روش بررسی، تابع تعریف مسئله است. استفاده از روش بررسیتاریخی و نقلی یا بررسی تحلیلی و یا نظامی- راهبردی، از همین مسیر باید تعیین وانتخاب شود. در واقع رویکردها و روش ها تابع پاسخ به همین پرسش است.


اشاره:   

 پس از انتشار یادداشت درنگیدر انتساب راهبرد جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم به امام خمینی» در سایت جماران،نویسنده محترم جناب آقای صادقی درخواست کردند یادداشت ایشان را بخوانم. پس ازمطالعه، یادداشتی را با عنوان نقدی بر یک نقد؛ استراتژی امام در جنگ چه بود و چهنتیجه ای داشت؟» نوشتم که در سایت منتشر شد و از ایشان خواستم مطالعه کنند. ایشانپس از مطالعه، به نقد اینجانب پاسخ داده اند که در ادامه خواهد آمد. بنظرم درزمانه‌ای که باب گفتگو درباره مسائل اساسی به نحوه بایسته گشوده نشده، باید اهتمامجناب صادقی به نقد و بررسی موضوعات و مسائل اساسی را مغتنم شمرد و برای تداوم وگسترش آن، تلاش کرد. در ادامه ابتدا یادداشت جناب آقای صادقی و سپس توضیحاتی که دراین زمینه وجود دارد، خواهد آمد.

ادامه مطلب


با فرض اینکه همه پدیده‌ها تاریخ‌مندند و در ذیل مفاهیم قابل صورتبندی هستند، بنابراین می‌توان هر موضوع و پدیده ای را در بستر تاریخ بررسی و مفهومبندی کرد. با این مقدمه، دو پرسش وجود دارد:

1) جنگ ایران و عراق را چگونه باید مورد مطالعه قرار داد؟

2) هم اکنون جنگ ایران و عراق با چه روشیمطالعه می شود؟

چنانکه اشاره شد، برای بررسی پدیده‌های تاریخی و اجتماعی، دو روش کلیشامل توصیفی و مفهومی وجود دارد. بدیهی است پدیده ای که در بستر تاریخی با توصیف وتحلیل، ظرفیت بررسی داشته باشد، از نظر مفهومی نیز احتمالاً قابل بررسی است. درعین حال ترجیح روش به این دلیل اهمیت دارد که؛ روش تابع مسئله است. به این معنا کهبا هر روشی به هر مسئله‌ای نمی‌توان پاسخ داد. با این توضیح، انتخاب روش برایمطالعه، تابع تعریف از مسئله جنگ است.

اگر جنگ ایران و عراق در نسبت با انقلاب و مناسبات تاریخی با عراقتعریف و تفسیر شود، باید با روش تاریخی مورد مطالعه قرار بگیرد، چنانکه هم اکنونرایج است. اگر جنگ ایران و عراق با نظر به موضوع و مسئله» مورد توجه قرار بگیرد،باید بر اساس مفهوم جنگ» مورد بررسی قرار بگیرد.

هم اکنون روش تاریخی در مطالعه جنگ غلبه دارد و مهمتر آنکه؛ ظرفیتبررسی مفهومی، با تمرکز بر مسئله جنگ بعنوان یک امر استراتژیک را محدود کرده است.بررسی تاریخی موجب شده که مفهوم دفاع مقدس» راهنمای بررسی‌ها در چارچوب انقلاب وواکنش دفاعی جامعه ایران در چارچوب ارزش‌های دینی- انقلابی مورد توجه قرار بگیرد.روش مورد استفاده نیز نقلی و مستند، همچنین استفاده از خاطرات است. رویکرد و روش‌هاییاد شده در حالیکه بخشی از واقعیات تاریخی را آشکار می کند، در عین حال مسئله جنگرا به تاریخ و خاطره تقلیل می دهد. علاوه بر این، توسعه و ساختارمند کردن مناقشاتی در بستر بررسی‌های تاریخی، ظرفیت‌های مسئله جنگ را بعنوان امر تکرارپذیر درآینده محدود می‌کند.

با نظر به توضیحات یاد شده، حتی تاریخ جنگ را می‌توان در ذیل مفهومجنگ بعنوان یک مسئله استراتژیک مورد بازبینی قرار داد و به پرسش‌های اساسی آن پاسخداد. در حالیکه بررسی‌های تاریخی ظرفیت بررسی‌های انتقادی و پاسخ به پرسش‌ها رانداشته و به صورت تدریجی، پرسش‌ها نیز به بخشی از تاریخ نگاری جنگ تبدیل خواهد شد.


برداشت های متفاوت از مفهوم و لفظ مشترکِ تاریخ، یکی از مهمتریندشواری‌های بحث مفهومی- روشی درباره تاریخ و در نتیجه تاریخ نگاری است. رویکردواقعه محور برای بررسی جزئیات وقایع و توصیف و تحلیل آنچه رخ داده است، بمثابه یکروش رایج، ناظر بر نوعی تفکر و روش‌مندی در تاریخ‌نگاری است. استفاده از این تفکرو روش اگر با نتیجه مطلوبی همراه باشد، در نهایت گذشته را از طریق اسناد و باتوصیف و تحلیل تبیین می‌کند. چنانکه هم اکنون درباره جنگ ایران و عراق از این روشاستفاده می‌شود. در رویکرد واقعه ‌محور وگذشته‌گرا به روش جزیی‌نگری و توصیف، گذشته در گذشته محصور می‌ شود و امر گذشته نسبتروشنی با آینده ندارد. با این توضیح اگر هدف از تاریخ نگاری، تبیین گذشته باشد،تفکر و روش کنونی را نمی‌توان نقد کرد، زیرا آنچه انجام می شود، با هدف مورد نظرانطباق دارد. در غیر اینصورت چه باید کرد؟

با رویکرد و نگرش دیگری می توان به تاریخ و تاریخنگاری پرداخت. برابراین تفکر گذشته به معنای امکان های تحقق یافته در تاریخ» و ناظر بر ظرفیت های فکری-فرهنگی و اجتماعی یک جامعه است که به دلیل برخورداری از ریشه های فکری - فرهنگی و تداومدر زمان، در نتیجه از الگوی تکرارپذیری برای آینده برخوردار است. با این نگرش بهتاریخ، مسئله اصلی در مطالعات تاریخی و حتی بررسی جزئیات و توجیه آن، باید مسایل تاریخیرا با روش نقد مورد بررسی قرار داد. در این روش آینده راهنمای مطالعه تاریخ وامکان های تحقق یافته در زمان و مکان گذشته است. همچنین این موضوع که؛ آنچه درگذشته می توانست انجام شود و یا باید می شد، ولی صورت نگرفت»، راهنمای رویکردنقادانه و حتی تبیین تاریخی از رخدادهای جنگ است. زیرا تحقق امور در زمان و مکان و تاریخ مندی پدیده‌ها،ظرفیت و امکان‌های جدیدی را برای تبیین یا نقد و بررسی تاریخ ایجاد می کند.


فارغ از این بحث که معنا» چه نسبتی با زبان و  واقعیّات دارد که از سوی فیلسوفان مورد بحث قرارگرفته است، این پرسش وجود دارد که؛ چرا امور واحد برای افراد و یا جامعه، معنای متفاوتیدارد؟ بعبارت دیگر؛ چرا  در امور واحد بهجای معنای واحد، معنای متفاوت ایجاد می‌شود؟ مهمتر آنکه؛ چرا و چگونه معنای حاصلاز برخی رخدادهای فردی- اجتماعی، با گذشت زمان بی‌معنا می‌شود و برعکس امور بی‌معنا در گذشته و حالمجدداً دارای معنا می شود؟

تجربه فردی- اجتماعی جنگ با عراق در جامعه ایران، در برخی امور مانند عراق به ایران و دفاع جامعه ایران در برابر حمله عراق، از نوعی وحدت معناییو مورد اجماع برخوردار است که امکان و ظرفیتی را برای توسعه این معنا و طراحی یکنظام معنایی- ارزشی در حوزه دفاعی- امنیتی و ی- اجتماعی فراهم کرده است. درواقع معنای حاصل از واقعه تاریخی دشمن و دفاع مردم در برابر آن، به یک واقعهتاریخی محدود نشده، بلکه توسعه، تعمیق و تداوم زمانی و مکانی پیدا کرده است.

با وجود اجماع بر مفهوم جنگ دفاعی» در برابر عراق، بدلیل مناقشهدرباره موضوعاتی مانند؛ امکان‌های صلح و پایان دادن به جنگ پس از فتح خرمشهر، طولانیشدن جنگ، به ویژه پس از فتح خرمشهر، مورد پرسش و معنای آن محل نزاع قرار گرفته است.چرا در یک واقعه تاریخی مانند جنگ، معنای متفاوت و برخی برجسته و برخی دیگر چنیننیستند و یا درباره معنای آن تردید ایجاد می شود؟

برابر این پرسش‌ها، موضوع واحد که در زمان مشخص واقع شده است بابرداشت های متفاوت همراه است. معنا بخشی به واقعه  و تفسیر از آن، درونمایه نوعی هویت و معنابخشی بهرفتار و تفکر را شکل می‌دهد. به تدریج عناصر اصلی و شاکله هویتی یک جامعه در مسیروقایع، صورت تاریخی به خود می‌گیرد و بعنوان مشخصه آن جامعه، تعریف و شناخته می‌شود.نسبت معناداری به رخدادهای درون یا بیرون از جامعه، تابع شاخص‌های استاندارد و مورداجماع عمومی نیست، بلکه ریشه‌های فرهنگی- تاریخی دارد و پارادیمیک است و با ظهورنیازهای جدید در تعامل است و تغییر می کند. ملاحظه یادشده نه تنها پیوستگی زمان رابرقرار و امکان‌پذیر می‌کند، بلکه تا اندازه ای علت تغییر در معنابخشی به وقایع راهم روشن می کند.

افراد در جوامع در درون رویدادها و با رویدادها زندگی می‌کنند. امکانفراروی و ایستادن در بیرون از وقایع گذشته و حال، برابر نظریه قیاس‌ناپذیری کوهندر کتاب ساختار انقلاب های علمی، وجود ندارد. به این اعتبار، جامعه ایران نزدیک بهچهار دهه است که با انقلاب و جنگ و سایر رخدادها زندگی می‌کند. معنایی بیرون ازآنچه با آن زندگی می شود، وجود ندارد که بتوان در آنجا ایستاد و قضاوت کرد. چنانکهاپوزیسیون نیز در درون همین پارادایم به زیست می کند.


جنگ به اعتبار ایجاد وضعیت مخاطره آمیز که جامعه را در میانه بیم وامید قرار می دهد، در زمان های متفاوت، تأثیرات متفاوتی بر جای می‌گذارد. وقوع وپایان جنگ در مقایسه با سایر وقایع، ناظر بر دو شوک غافلگیرکننده و تأثیرگذار برجامعه ایران است که علت پیدایش و تاثیرات آن همچنان مورد پرسش است. نظر به اهمیتدو موضوع یاد شده، در ادامه به آن اشاره خواهد شد:

الف) با حمله غافلگیرانه عراق به ایران در 31 شهریور سال 1359، جامعهایران که در چارچوب آرمان های انقلاب به دنبال استقرار نظام جدید بود، بر اثر ظهورپدیده جنگ، در مسیر جدید و متفاوت از انقلاب قرار گرفت که چشم انداز آن، همانندانقلاب، بسیار مخاطره‌آمیز و نگران کننده بود و همچنان ادامه دارد. شکل گیری منطقدفاع در برابر م، به دلیل مخاطرات و نگرانی از دشمن و پیامدهای آن برکشور و نظام، در چارچوب انقلاب شکل گرفت. تحول یاد شده پیامدهای اولیه روانی ناشی ازجنگ را برطرف کرد، همچنین به جامعه ایران فرصت داد تا برای مواجهه با شرایط جدیدآماده شود. مهمتر آنکه در فرایند جدید اعتماد بنفس جامعه ایران در دفاع، زمینه هایآزاد سازی مناطق اشغالی را فراهم کرد.

ب) حملات نظامی عراق در بهار سال 1367، در حالیکه تصوّر می‌شد عراق ازنظر نظامی در حالت دفاعی قرار دارد و در برابر تهاجمات قوای نظامی ایران آسیب‌پذیراست، موجب بروز صورت دیگری از غافلگیری در جنگ شد.

با این تفاوت که غافلگیری در بهار 67 در چارچوب تحولات جنگ پس از فتحخرمشهر و قرار داشتن ایران در موضع تهاجمی صورت گرفت و از این جهت با غافلگیری درشهریور سال 1359 تفاوت دارد. مهمتر آنکه در بهار سال 67 زمان برای هضم و غلبه بروضعیت پیش آمده، همانند شهریور سال 1359 وجود نداشت، در نتیجه با پذیرش قطعنامه598 برای پایان دادن به جنگ تصمیم گیری و اقدام شد.

بنابراین در مقایسه می‌توان تاکید کرد؛ ماهیت تحولات جنگ در بهار سال67 و پیامدهای غافلگیری در برابر حملات عراق در ماه های پایانی جنگ، در مقایسه باآنچه در شهریور سال 1359 در برابر حمله عراق صورت گرفت تفاوت اساسی دارد. شکل گیریقدرت دفاعی ایران، پس از حمله عراق در سال 1359 حاصل واکنش به دشمن بود. پساز هشت سال رویارویی با دشمن و قرار داشتن در موضع برتر و تهاجمی، غافلگیری دربرابر تغییر استراتژی عراق از دفاعی به تهاجمی موجب تغییر در موازنه نظامی شد.قرار داشتن در موضع ضعف و عدم امادگی دفاعی در برابر حمله عراق در سال 1359 قابلپذیرش بود، در حالیکه پذیرش غافلگیری در زمان برتری بر دشمن دشوار بود. تفاوتغافلگیری در دو مرحله زمانی و پیامدهای آن را باید با مقایسه دو وضعیت متفاوت بررسیکرد تا نتایج متفاوت آشکار شود.


در نقد و بررسی های تاریخی برای مواجهه با گذشته، تأکید می شود کهباید برای شناخت واقعیات تاریخی، وقایع و اقدامات را با نظر به شرایط مورد بررسی قرارداد. به این معنا که اامات و شرایط را در نظر گرفت. فرضاً برای بررسی تصمیم‌گیریدانشجویان پیرو خط امام در تصرف سفارت آمریکا، باید شرایط را در نظر گرفت. چنینملاحظه ای در بررسی اقدامات و تصمیمات گذشته بمعنای بررسی‌های ساختاری است و نتیجهآن در واقع پذیرش واقعیات تاریخی، برابر آنچه انجام گرفته است، می باشد.

تجربیات تاریخی موجب تکرار و تداوم الگوهای تکراری بر اساس ذهنیت هایبرآمده از تجربیات است. فرضاً تجربه بکارگیری نیروهای مردمی در جنگ موجب تکرار آن،حتی در عراق و سوریه می شود. چنانکه امروز وجود نیروهای حشدالشعبی، حاصل تجربهاستفاده از نیروهای بسیجی در جنگ با عراق است.

ملاحظات دوگانه در بررسی ساختاری واقعیات تاریخی و همچنین تداوم ذهنیتو رفتارهای برآمده از تجربیات تاریخی، موجب جلوگیری از نقد گذشته و استفاده ازتجربیات در موارد مشابه می شود. با این توضیح، چگونه می‌توان تجربه گذشته را نقد وبررسی و الگوهای ذهنی- رفتاری را تغییر داد؟ پاسخ به این پرسش، نقد گذشته است ولیدر عمل با تأکید بر بررسی ساختاری درباره واقعیّات و تکرار تجربیات گذشته، راه برهرگونه نقد بسته می شود.

با نظر به ملاحظات یاد شده، چگونه می توان از تجربیات گذشته و اصلاحآن استفاده کرد؟ چرا با وجود برخی اشتباهات در گذشته، نه تنها این اشتباهات توجیهو ادامه پیدا می‌کند، بلکه راه برای نقد آن بسته می شود؟ آیا نقد پیش فرض ها ومفروضات باید جایگزین نقد تفکرات و رفتارها شود؟ نقد از تاریخ و رفتار به تفکر ومفروضات تغییر می کند؟


با فرض اینکه تاریخ با تفکر و زیست اجتماعی یک جامعه نسبت دارد،بنابراین تجربه رخدادهای بزرگ تاریخی در ابعاد ی- اجتماعی و نظامی- امنیتی،موجب خودآگاهی جدیدی از وقایع و برقراری نسبت جدید میان تاریخ با جامعه می‌شود و دراین فرایند، انتظار از تاریخ و روش تاریخ‌نگاری دستخوش تغییر می‌شود. اامات تغییردر رویکرد و روش به تاریخ و تاریخ‌نگاری، حاصل وقوع انقلاب در جامعه ایران و آرمان‌گراییانقلابی، همچنین تجربه جنگ با عراق است. بنابراین جامعه ایران هم اکنون درگیرشرایط و واقعیّاتی است که ریشه در رخدادهای بزرگ تاریخی دارد. بنابراین ارزیابی صحتتاریخ‌نگاری موجود، در نسبت میان واقعیات تاریخی با وقایع در گذشته، به پاسخ هایجدیدی نیاز دارد که بدون تغییر در رویکرد و روش تاریخ‌نگاری حاصل نخواهد شد. برپایهتوضیح شده این پرسش وجود دارد که؛ آیا تاریخ نگریو در نتیجه رویکرد و روش تاریخ نگاری در ایران، متاثر از تحولات بزرگیتاریخی در حال تغییر است؟ در صورت پاسخ مثبت، دلایل و نشانه های آن کدام است؟ سمتو سوی آن چیست؟ در این پرسش ضرورت تغییر در رویکرد و روش تاریخنگاری، با تأثیر ازوقایع بزرگ انقلاب و جنگ پذیرفته شده است، در غیر این صورت پرسش مورد بحث موضوعیتنخواهد داشت.

نگرش تاریخی جدید در حال شکل گیری است که بر پایه خودآگاهی حاصل ازتجربه جنگ و انقلاب و تحولات ی شکل گرفته است. این نگرش، با تفکر سنتی بهتاریخ بعنوان گذشته و جستجوی اسناد برای فهم و بازسازی آن تفاوت دارد. نگرش کنونیدرونمایه ی دارد و با ارجاع تاریخی، به سمت الگوهای جدید ی حرکت خواهدکرد. برای فهم این موضوع باید گزاره های ی- تاریخیِ رو به گسترش را در فضایمجازی و گفتمان عمومی در باب قدرت و ت مشاهده کرد. گزاره‌های یاد شده حتی درموضوعات فرهنگی و اجتماعی، ناظر بر پیش فرض‌های ی- تاریخی است.

روح حاکم بر تفکر و روش تاریخی در دوره جدید، با رویکرد انتقادی بهت و قدرت، جامعه و فرهنگ نسبت دارد. امری که در نسبت با تجربه انقلاب و جنگشکل گرفته است. در این فرایند رجوع به تاریخ با نقد معطوف به تغییر همراه است. رویکردکنونی به تاریخ برای جستجوی امر حال و تعریف نسبت ها برای تغییر و نه صرفاً اطلاعاز وقایع گذشته است. به همین دلیل روش روایی و توصیف وقایع گذشته، پاسخگوی مطالباتی و اجتماعی برای تغییر نیست، بلکه بررسی‌های تاریخی به روش تحلیلی و منتقدانهمورد انتظار است.


با توجه به اینکه هم اکنون سه دهه از زمان اتمام جنگ در سال 1367 گذشتهاست، بنابراین تجربه جامعه ایران در جنگ با عراق در حال تاریخی شدن است. با اینتوضیح، با این تجربه تاریخی چگونه باید مواجه شد؟ بررسی‌های گفتاری و نوشتاریموجود، هر چند با رویکرد و روش‌های ی، تاریخی و اجتماعی دنبال می‌شود، ناظر برخودآگاهی تاریخی» نیست. به این معنا که آنچه بعنوان نگارش تاریخ انجام می‌شود، برپایه گسست زمانی گذشته با حال صورت نمی‌گیرد! علت این تناقض که بررسی تاریخی، بدونخودآگاهی صورت می‌گیرد، دو دلیل است:

1- توصیف و تحلیل وقایع جنگ بیشتر از سوی نسل جنگ و در چارچوب امتدادتجربه گذشته صورت می گیرد، در حالیکه پرسش‌گری نسل جدید و روش برخورد آنها بر اساستاریخی شدن» تجربه جنگ با عراق است. دوگانگی موجود یکی از مسائل کنونی در حوزهمطالعات جنگ ایران و عراق است.

2- رویکرد ی، تبلیغاتی و فرهنگی به تجربهجنگ، گذشته را در امتداد وضعیت کنونی قرار داده است. بنابراین غلبه رویکرد ی -تبلیغاتی، مانع از توجه به وجه تاریخی و ضرورتهای آن شده است.

فارغ از این ملاحظه و با فرض تاریخی شدن این تجربه، پرسش این است که؛چگونه باید با این تجربه تاریخی مواجه شد؟ آنچه روشن است؛ با وقوع رخدادهای تاریخیدر زمان و مکان، وقایع به تدریج تاریخی می‌شود و تنها تأثیرات آن تداوم پیدا می‌کندو محل بحث و مناقشه قرار می گیرد. با این توضیح بنظرم دو روش کلی برای مواجهه باتجربه وجود دارد:

1. آغاز بررسی‌های تاریخی و توصیه برای حال و آینده.

 برابر این روش، نقطه عزیمت دربررسی‌ها، از گذشته شروع و تلاش می‌شود در برخی زمینه‌ها توصیه و تجویز صورت بگیردکه بسیار کلی و فاقد ارتباط مفهومی- سیستماتیک میان گذشته با حال است.

2. تمرکز بر نیازهای حال و رجوع به تجربهگذشته برای پاسخ به آن.

 رویکرد دوم در مقایسه بارویکرد اول از تأثیرات بیشتری برخوردار است. زیرا بررسی‌های تاریخی به دلیل رویکردو روش، بر داده‌ها و زمان گذشته تمرکز دارد و تاریخ را در تاریخ محصور می‌کند. درحالیکه رجوع به تجربیات گذشته، به دلیل مسئله محوری» در نیازسنجی‌های زمان حال وآینده، مهمتر از آن؛ استفاده از روش نقد بجای توصیف، امکان استفاده از تجربه گذشتهرا بصورت خاص فراهم می‌کند. مهمتر آنکه استفاده از رویکرد دوم این موضوع را روشنخواهد کرد که چگونه در برخی موارد مشابه، به تجربه جنگ با عراق توجهی صورت نگرفتهاست. در صورت صحت برداشت یاد شده، یکی از دلایل پیدایش این وضعیت، استفاده ازرویکرد و روش ی، تاریخی و تبلیغاتی، بجای نقد و بررسی عمیق تجربیات تاریخیاست.


هم اکنون تاریخ‌نگاری جنگ در نیروهای نظامی، به دلیل ایجاد ساختار وروش‌های پژوهشی، همچنین تولید آثار مختلف، ساختارمند و نهادینه شده است. ملاحظهیاد شده ناظر بر این پرسش است که؛ مشخصه های تاریخ نگاری جنگ در نهادهای نظامی کهاسناد جنگ را در اختیار دارند، کدام است؟ مهمتر از آن، وجه تمایز تاریخ نگاری جنگدر سپاه و ارتش کدام است؟ هر کدام منجر به چه روایتی از وقایع ی- نظامی جنگ میشود؟

به نظرم وجه تمایز تاریخ نگاری ارتش و سپاه در چند موضوع به دلیل روششکل گیری و نتایج آن، متفاوت است و نیاز به بررسی دارد:

1- تاریخ نگاری جنگ در سپاه با هدف جلوگیری از تحریف تاریخ جنگ و دردفتر ی سپاه تأسیس شد، در حالیکه تاریخ نگاری جنگ در ارتش، متأثر از تهیهگزارش و ثبت وقایع» در زمان عملیات و نه ساختارهای مصوّب برای تاریخ نگاری شکل گرفتهاست. به همین دلیل از عنوان عملیات نگاری» استفاده می شود.

2- تاریخ‌نگاری جنگ در سپاه از سوی راویان وشاهدان صورت می‌گیرد که هیچ‌گونه مسئولیتی در فرآیند تصمیم‌گیری و اقدام نداشتهاند. غیر از یک مورد که سردار حسین علایی اقدام کرده است. در حالیکه تاریخ نگاریجنگ در ارتش از سوی فرماندهان و مسئولین صورت می‌گیرد که در متن واقعه حضور داشتهو علاوه بر این، در تصمیمات و اقدامات، سهم و مسئولیت داشته اند. تا کنون آثاربرجسته ای از سوی سایر پژوهشگرانی که مسئولیتی در جنگ نداشته اند، در انتشاراتارتش مشاهده نشده است.

3- روش تاریخ نگاری در سپاه، خلّاقانه و بانظر به موضوع و نیازمندی‌های جامعه در گونه‌های مختلف صورت گرفته است، در حالیکهگونه‌های تاریخ نگاری ارتش مانند اطلس، گزارش عملیات‌ها و روزشمار، با تأثیرپذیریاز اقدامات سپاه انجام شده است.

تفاوت‌های بیشتری در این زمینه وجود دارد که می‌توان به آنها اشارهکرد. مسئله اساسی در تفاوت ها و تمایز تاریخ نگاری جنگ در ارتش و سپاه این است کهبر روایت های جنگ» تأثیر می‌گذارد. به عبارت دیگر؛ برای نقد و بررسی روایت هایموجود از جنگ، علاوه بر ارزیابی اسناد»، روش دیگر این است که تاریخ نگاری جنگ درارتش و سپاه از نظر خاستگاه و هدف اولیه، مورّخین و پژوهشگران، همچنین روش تاریخنگاری مورد واکاوی قرار بگیرد.


برابر عنوان این یادداشت که با طرح یک پرسش همراه شده است، مفهوم تاریخو تاریخ‌نگاری، در نسبت با زمان, در دوره‌های متفاوت تاریخی مورد بحث قرار  گرفته است کهدر ادامه به آن اشاره خواهد شد.

مفهوم تاریخ» بعنوان امر کلی و هویت ساز» برای جوامع انسانی، بامفهوم زمان» بعنوان  آغاز و پایان یک دوره تاریخی»،  با هم نسبت دارند وتاریخ‌نگاری در هر دوره تاریخی، حاصل تعامل مفهوم تاریخ و زمان» است. بههمین دلیل مشخصه های دوره های تاریخی و تاریخ‌نگاری هر دوره، در عین تفاوت با همنسبت دارند.

مفهوم تاریخ نگاری» در هر دوره تاریخی تفاوت دارد و تابع تفکر حاکم بر آندوره است. مشاهده و گزینش جزئیات وقایع در هر دوره تاریخی و صورت‌بندی آن، از این طریق امکانپذیر می شود. برابر این توضیح، با فرض اینکه تاریخ نگاری پهلوی با تاریخ نگاریقاجار و صفوی و هر دو با تاریخ نگاری جمهوری اسلامی متفاوت است، دلیل این تفاوت ها صرفادر جزییات وقایع نیست، که هست، بلکه تابع تاریخ نگری» بمعنای ادراک از تاریخ وزمان، در مشاهده و رفتارها، همچنین در گزینش وقایع و چینش داده ها، برای تولید متنو تاریخ نگاری وقایع در یک دوره تاریخی است.

   در هر دوره، تاریخ بر اساس ادراک از مفهومتاریخ و زمان  ساخته و نوشته می شود. برابراین توضیح، سرآمدن یک دوره زمانی بمعنای به تمامیّت رسیدن و پایان آن دوره تاریخیاست. هرچند که این امکان وجود دارد که صورت کلی و یا رخدادهای هر دوره تاریخی، در دوره های دیگر بازبینی،نقد و یا تصرّف شود. در واقع امکان پذیری بازبینی و نقد، تنها بخاطر وجود داده های جدید نیست،بلکه به علت به پایان رسیدن امکان های تاریخی در هر دوره و سرآمدن آن دوره تاریخی است.

پرسش این است که؛ با فرض نسبت تفکر تاریخی و تاریخ نگاری هر دوره، بامشخصه های تاریخی آن دوره، تفکر تاریخی و روش تاریخ نگاری در هر دوره، با دوره‌هایدیگر چه نسبتی دارد و چگونه تداوم یافته و یا دستخوش تغییر می شود؟ پاسخ به اینپرسش از این جهت اهمیت دارد که وجه تاریخی و تاریخ‌سازی وقایع را با تغییر درتاریخ هر دوره، روشن می‌کند. مهمتر آنکه؛ این موضوع را آشکار می کند که چه چیزی ازتاریخ هر دوره باقی می ماند که نقطه اتصال آن به آینده است؟ پاسخ به این پرسشهمچنین نقطه تداوم تاریخ و چگونگی آن را روشن می کند.

با فرض اینکه همیشه شناخت تاریخی و مواجهه با تاریخ، در ذیل دوره هایتاریخی و نه به صورت مستقل انجام می گیرد، رجوع به تاریخ، گزینش داده های تاریخیو مبارزه با تاریخ»، سه صورت و روش متفاوت مواجهات تاریخی است که ریشه های هویتی، فرهنگی،ی و تاریخی دارد. در واقع از این طریق تاریخ سازی و تاریخ‌نگاری در هر دورهتاریخی، از سوی نسل‌های متفاوت صورت می‌گیرد.


طرح مسئله:

مادّه تاریخ، واقعه» است. به این معنا که تصریح می شود تاریخ بدون امرواقع در زمان و مکان شکل نمی‌گیرد. چنانکه تاریخ نگاری بدون واقعه موضوعیّت ندارد.بنابراین واقعه مقدم بر تاریخ نگاری است و مورّخ بدون داده های تاریخی که دستمایهپژوهش و مطالعات قرار می دهد، قادر به روایت و نگارش متن تاریخی نخواهد بود. بافرض اینکه تاریخ‌نگاری واقعه حاصل رویکرد و روش مورّخ است، این پرسش وجود دارد که؛مطالعه جنگ ایران و عراق را با کدام رویکرد و روش باید انجام داد؟


رجوع به وقایع تاریخی هموارهبه شکل عمومی یا تخصصی، به روش داستان و خاطره‌گویی، عکس و فیلم، آثار تاریخیِمستند و یا تحلیلی- استدلالی، صورت می گیرد. روش غالب در بررسی های تاریخی، بصورتعمومی و تخصصی،  در چارچوب  مفهوم نظام علت و معلولی» صورت می گیرد. به این معنا که هر تغییریعلتی دارد» و هیچ امری بدون علت واقع نمی شود. برابر این مفروضات فهم از پیامدهایواقعه بعنوان معلول، مشروط به فهم از علت واقعه می شود. بعبارت دیگر با این وجودکه پرسش از علت واقعه، نقطه عزیمت در طرح پرسش برای شناخت وقایع تاریخی است، ولی باتوجه به اینکه پرسش از علت واقعه پس از وقوع صورت می گیرد، در واقع این پرسش هاتابع شناخت از پیامدهای واقعه» است. در این روش واقعه بعنوان معلول، موجب شدهاست تا علیت واقعه» برای بررسی موضوعیت پیدا کرده و مورد پرسش قرار بگیرد. زیرااگر یک واقعه تاریخی نتایج و تأثیر اساسی نداشته باشد، تاریخ ساز نمی شود و بررسیعلت آن برای مطالعات تاریخی نیز موضوعیت پیدا نخواهد کرد.

 با نظر به مقدمه یاد شده موضوعیادداشت این است که؛ آیا در بررسی های تاریخی، فهم از پیامدها و نتایج بعنوانمعلول، مشروط به فهم از علت واقعه است؟ بعبارت دیگر تنها از طریق فهم از علت واقعه،می توان نتایج و پیامدها را بعنوان معلول مورد شناسائی قرار داد؟ نظر به اینکه ادراکرایج از وقایع تاریخی، برابر نظام علت و معلولی است، پاسخ به پرسش یاد شده مثبتتلقی شده و طرح پرسش در این زمینه محل سئوال قرار می گیرد.

  پرسش طرح شده را بر خلاف تصورات رایج با این فرضبررسی خواهم کرد که؛ حتی اگر وقوع» امور عالم از نظر تقدّم و تأخر زمانی، تابعنظام علت و معلولی باشد، که هست، در مطالعات تاریخی، توجه به علت، تابع نتایج وپیامدهای آن بعنوان معلول است، هر چند تحت عنوان و با بهانه بررسی علت واقعه صورتپذیرد. مفروض یاد شده بر این پایه است که، علت واقعه تا قبل از وقوع و ظهور امرتاریخی، بعنوان امر نهفته است و پیامدها بمعنای آشکارشده گی و تحقق عینی است کهمورد مشاهده قرار می گیرد. بنا براین منطق مطالعات تاریخی با وجود آنکه با بحث درباره علت دنبال می شود ولی تابع معلول است، زیرا تا امری واقع نشود، مشاهده و مطالعهعلت آن موضوعیت پیدا نخواهد کرد

روش رایج در بررسی های تاریخی با مشاهده امر تحقق یافته، بعنوان معلولو سپس بررسی علت واقعه، بیشتر حاصل رویکرد واقعه محور به تاریخ است. وقتی مادهتاریخ واقعه است، در نتیجه تا قبل از وقوع رخدادها، تاریخ شکل نگرفته است که بررسیچرائی و چگونگی آن موضوعیت داشته باشد. بنا براین پس از واقعه و شکل گیری تاریخ،از طریق شناخت علت واقعه، بررسیهای تاریخی به روش توصیفی و تحلیلی آغاز می شود. نقصموجود در بررسیهای تاریخی به این علت است که، زمینه ها و علل وقوع تا قبل از وقوع،پنهان است و برای بررسی تاریخی موضوعیت ندارد. وقتی امری واقع شود با مشاهده آنعلت واقعه محل پرسش قرار می گیرد. بنا براین وقتی مواجهه با واقعه از طریق آشکارشده گی و مشاهده آن صورت می گیرد، شناخت از معلول به علت» حاصل می شود و برایشناخت معلول، در واقع علت تراشی» صورت می گیرد. زیرا برابر این قاعده که هرتغییری علتی دارد برای وقوع رخدادها از مسیر مشاهده معلول، برای تبیین تاریخی،علت تراشی» می شود. فرضاً درباره وقوع جنگ، علت حمله عراق به ایران به این دلیلاهمیت پیدا کرده است که، جنگ واقع شد و زیست ی و اجتماعی جامعه ایران را تحتتأثیر قرار داد. بنا براین وقوع جنگ و تأثیرات آن موجب توجه به علت وقوع» شده است.این ملاحظه نشان می دهد که پیش فرض‌های ادراکی از علت واقعه، از مشاهده معلول شکلگرفته و زمینه بررسی‌های تاریخی را برای فهم از علت، فراهم کرده است. فرضا اگر حملهعراق به شکل و نتایج دیگری همراه می شد، مباحثی که در باره علت وقوع جنگ صورت میگرفت. با گفتمان کنونی تفاوت داشت.

پذیرش قاعده علت و معلول» در بررسی های تاریخی، هر چند با فرض تقدمعلت بر معلول انجام می شود، ولی در واقع معلول به جای علت مورد توجه قرار گرفته وبا مشاهده معلول، با ارجاع به گذشته علت تراشی» صورت می گیرد. زیرا واقعه بمثابهمعلول، موجب بررسی علت واقعه شده است، بنابراین اهمیت واقعه بعنوان معلول و نه علتاست. در واقع دلیل رجوع تاریخی و بررسیهای تاریخی در باره علت وقوع رخدادها،پیامدها واقعه بعنوان معلول است. برابر این توضیحات، در بررسی‌های تاریخی با پذیرشقاعده علت و معلول، میزان صحت اقداماتی که برای تبیین وقایع تاریخی، با حمل علت بروقایع تاریخی صورت می گیرد، محل تردید است، مگر آنکه قبل از وقوع، پیش بینی شدهباشد. بنابراین فهم از واقعه، مشروط به فهم از علت وقوع نیست، زیرا علت وقوع پساز وقوع برای شناخت موضوعیت پیدا می کند و بر واقعه تحمیل می شود.  

توضیحات یاد شده ناظر بر این ملاحظه است که، در مطالعات تاریخی برخلاف روش رایج که بر علت‌ها تمرکز می شود، پیامدها در مقایسه با علت وقوع اهمیت بیشتردارد و آنچه واقع شده است صرفا تابع آنچه که بعنوان علت برشماری می شود، نیست وهمین امر بمعنای خطای ادراکی در بررسی‌های تاریخی است. بعنوان مثال در وقایع زیادیمانند تصرف سفارت آمریکا و وقوع جنگ، نسبت میان پیامدها و نتایج با زمینه و علت درگذشته، در مقایسه با آینده کمتر است ولی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. در اینصورت پرسش این است که  در بررسی‌های تاریخی با استفاده از مفهوم نظام علت و معلول برای شناخت،  از طریق علت تراشیبرای وقایع، منجر به چه معرفتی از رخدادهای تاریخی می شود؟ آیا نباید ذهنیت‌های کنونی را از تحلیل علت وقوع جنگ ایران و عراق مورد بازبینی قرار داد؟ آیا تمرکز بر پیامدها در مقایسه با علت‌ها منجر به شناخت مناسب‌تر برای استفاده از تجربه جنگ با عراق نخواهد شد؟


اهمیت تاریخ ریشه در تاریخ‌مندی پدیده های انسانی- اجتماعی دارد که باتقلیل آن به واقعه، صورتی از تاریخنگاری شکل می گیرد.  بهمین دلیل همواره یا به گذشته تاریخی ارجاع واستناد صورت می گیرد، یا اینکه از روندها و رخدادهای جاری و در پیش رو، بعنوان تاریخسازی» در آینده سخن گفته می شود. بنابراین با فرض نوعی رفت و آمد میان حال و گذشته،با تاکید بر مفهوم تاریخ و رخدادهای تاریخی، این پرسش وجود دارد که؛ ما چگونهوضعیت کنونی و نیازها را در نسبت با تاریخ گذشته ارزیابی می کنیم و برای پاسخ بهنیازها، به تاریخ رجوع می‌کنیم؟ با وجود اهمیت پرسش مورد بررسی، به نظرم تعییننسبت میان حال با گذشته و پرسش از تقدم و تاخر آن، حتی اگر در ساحت نظر قابل طرحباشد، ولی در عمل به دلیل ماهیت آن که تفسیری» و در نتیجه متکثر است، نمی توان دراین زمینه به نتیجه مشخص و روشنی رسید. در عین حال بررسی پرسش طرح شده به دواعتبار اهمیت دارد: نخست اینکه می تواند ارزش تفکر، تصمیمات و اقدامات پیشین را ازنظر تاثیر تاریخی، مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد. دیگر آنکه شکل گیری تفسیرهایجدید تاریخی را بمثابه نوعی چرخش و تغییر در باورها آشکار کند.

به لحاظ روش شناختی و بعنوان نمونه می توان وقایع مشخصی را که درگذشته به دلیل اهمیت تاریخی آن مورد تاکید قرار گرفته، و باورهای تاریخی را شکلداده است، دوباره با این هدف مورد بررسی قرار داد تا صحت تفکر و اقدامات گذشته ودلیل تاکید بر اهمیت تاریخی آن روشن شود. بنظرم استفاده از این روش، علاوه برایجاد پیوستگی میان تجربه گذشته با نیازهای حال، این موضوع را روشن می کند که؛ کدامواقعه در گذشته تاریخی بوده است و منجر به شکل گیری چه باورهایی شده است و چهاقدامی در شرایط کنونی برای بازبینی گذشته، با نظر به آینده ضروری است؟

با وجود تقلیل تاریخ به واقعه و دوره بندی تاریخی بر اساس رخدادها، بهنظر می رسد رجوع به تاریخ از طریق رجوع مستقیم به واقعه صورت نمی گیرد، بلکه باتفسیر از واقعه انجام می شود. بعبارت دیگر جزئیات و تحلیل وقایع تاریخی پس ازوقوع، بیشتر در حوزه تاریخ و بصورت تخصصی مورد توجه قرار می گیرد، در حالیکه حیاتو تداوم تاریخ در قامت و روش فرهنگی و فکری» صورت می گیرد. زیرا رخدادهای تاریخیبصورت تدریجی به پیش فرض‌های تاریخی» تبدیل و در چارچوب مفاهیم برآمده از آن،زمینه نقد و بررسی و بازبینی وقایع تاریخی را فراهم می کند. تغییر در مفاهیمتاریخی که برخی از آن بعنوان تحریف در تاریخ سخن می گویند نیز در همین فرایند صورتمی گیرد.


1- پرسش از تاریخ به اعتبار واقعه یا هویت‌های برآمده از وقایعتاریخی، مهمترین نشانه اهمیت تاریخ است. زیرا جامعه انسانی که بدون تاریخ باشد، وجودندارد. در این صورت تا اندازه‌ای مفروضات یاد شده، زمینه طرح بحث را فراهم می کند.به این معنا که اگر تاریخ با هستی و هویت جوامع نسبت دارد، تاریخ و تاریخ نگاری بهچه معنا است و چه نسبتی با هستی و هویت یک جامعه دارد؟ نظر به اینکه تاریخ هموارهمحل تلاقی و تنازع نگرش‌ها و روایت‌های مختلف است، پرسش یاد شده به این دلیل طرح شدهتا روشن کند که چگونه به تاریخ بنگریم و تاریخ را روایت کنیم؟

2- روش کنونی در تاریخ‌نگاری وقایع جنگ ایران و عراق، بیش از آنکه ناظربر شناخت و ایجاد تفکر تاریخی باشد، تنها روایت‌های منازعه‌آمیز را در درون مفهومتاریخ جای داده است. اگر برداشت یاد شده صحت داشته باشد، حوزه تاریخ‌نگاری جنگ، بهدلیل تفکر و روش تاریخ نگاری، در آغازِ یک راه دشواری قرار دارد که چشم انداز آنبرای ترسیم فداکاری‌ها و حفظ میراث تاریخی مقاومت در برابر دشمن» روشننیست.

3- تاریخ به معنای تحقق امر وجودی در زمان و مکان، ناظر بر تاریخ‌مندیانسان و جوامع انسانی است. بنابراین توصیف واقعه و جزییات به تنهایی نمی‌تواند ازنظر روش‌شناختی، موجب شناخت و ایجاد تفکر تاریخی شود. با این توضیح، آنچه هم اکنونبعنوان تاریخ‌نگاری جنگ وجود دارد از چه مشخصه ای برخوردار است و چگونه باید موردبازبینی قرار بگیرد؟


اشاره

 در دو دوره زمانی متفاوت اینفرصت فراهم شد که با جمعی از دوستان، ابتدا کتاب آغاز تا پایان» و بعد هم کتابجنگ ایران و عراق؛ موضوعات و مسائل» را بصورت جمعی مورد مطالعه قرار دادیم کهبرای من بسیار ارزشمند و آموزنده بود. خانم نوروزی با توجه به حضور در دو دوره، دریک فرصت جدید و به مناسبتی که فراهم شده بود، تفاوت دو کتاب را مورد توجه قرارداده است که از ایشان تقاضا کردم یادداشتی را در این زمینه تهیه و ارسال کنند کهضمن تشکر، یادداشت ایشان در ادامه خواهد آمد.

*************

با این سئوال که چه تفاوتی در رویکرد و روش طرح مسائل، در کتاب آغازتا پایان جنگ» و کتاب جنگ ایران و عراق؛ موضوعات و مسائل»، وجود دارد؟ بهاین نتیجه رسیدم که؛ هم از لحاظ روش کتابت و هم رویکرد پرداخت به مسئلهجنگ، مهندسی جدیدی در صورتبندی مسائل صورت گرفته است. مهم‌ترین نکته ایکه در مقایسه این دو کتاب به وضوح قابل رویت است؛ یکپارچه‌سازی اطلاعات»با بیانی شیواتر و منظم‌تر است و این یکپارچگی اطلاعات، در کتاب موضوعات و مسائل، خوانندهرا به فهمی دقیق‌تر سوق می‌دهد.

 نویسنده در کتاب موضوعات و مسائل، با طرح سوالات و ایجادزمینه‌هایی برای مشارکت مخاطب، این فرصت را فراهم کرده است که انتقال مطالببا مفاهیم و روش مناسبی صورت گیرد. این تغییر رویکرد و روش که نشان دهنده بلوغفکری در ساختارهای ذهنی نویسنده در مواجهه با مسائل جنگ است، با توجه بهضرورت تغییر در ادراک مخاطبین در رویارویی با مسائل جنگ، صورت گرفته است.  

 در واقع تغییر نگرش نسبت به روش‌هایگذشته و دست‌یابی به مسیری صحیح در جهت استفاده از منابع و تدوین کتاب، بادر نظر گرفتن تغییر در برداشت از جنگ در دهه‌های بعد از وقوع آن، مهمترین امتیاز کتابموضوعات و مسایل، در مقایسه با کتاب  آغاز تاپایان است. با اینکه شخصاً الفبای آشنائی به واقعه جنگ را با کتاب آغاز تا پایان دریافتمو مانند نخ تسبیح خیلی از موضوعات جنگ برایم شد، ولی بنظرم در مسیر رشد و درکجدید از مسائل، با توجه به اقتضائات جدید، نیاز به منابعی است که کتاب موضوعاتو مسایل، رشد یافته آن الفبای کتاب آغاز تا پایان است.

به نظرم؛ محور این تفاوت که با مهندسی جدیدی صورت گرفته است، ایجادتفکر خلاق در جهت درک مناسب و ماندگارتر از وقایع و مسائل جنگ، برای گذار از تجربهتاریخی جنگ با عراق بوده است.


پرسش از اینکه ما چه چیزی را چگونه از تاریخ می‌آموزیم؟، از نظر فردیو اجتماعی پاسخ‌های متنوع و متکثری را به همراه دارد. زیرا نظام آموزشی و رفتاریافراد و جوامع از نظر فرهنگی و تاریخی متفاوت است. علاوه بر این، اگر آموختن بهمعنای اطلاع» یافتن باشد، حتماً ما با مطالعه تاریخی، از وقایع مطلع می‌شویم. ولیاگر آموختن بمعنای یادگیری» و تربیت ذهنی و در نتیجه عمل» باشد، پاسخ بسیاردشوار است. زیرا نه انسان تنها از طریق مطالعه و دانستن عمل می‌کند و نه تاریخ بهتنهایی موجب التزام عملی انسان خواهد شد.

نقد وارده  بر نقش تاریخ در آموختن و عمل کردن»، مقدمه ای بر طرح این پرسش استکه؛ تاریخ نگاری جنگ ایران و عراق چه تأثیری در آموختن جامعه ایران از جنگ و عملبه آن، خواهد داشت؟ برای پاسخ به این پرسش، می‌توان پرسش‌های دیگری را طرح و ازمسیر پاسخ به آنها، امکان پاسخ به این پرسش را مورد بررسی قرار داد:

1- نسلی که جنگ را پس از انقلاب تجربه کرده است، هم اکنون در سطوح وحوزه های مختلف چگونه از این تجربه استفاده می‌کند؟ در واقع آیا نظام آگاهی ذهنی وتجربه عملی نسل جنگ، در آموختن این نسل از جنگ و عمل به آموخته ها، تأثیر گذاشتهاست؟ نشانه های این تغییرات کدام است؟ با فرض پاسخ مثبت پرسش دیگری وجود دارد:

2- نسلی که جنگ را تجربه و مدیریت کرد وامروز از این تجربه بعنوان یک الگوی فکری و رفتاری سخن گفته می شود، آیا با مطالعهتاریخ جنگ ها، چنین اقداماتی را طراحی و انجام داد یا اینکه در بزنگاه ظهور تاریخجدید که با عراق آغاز شد، نسل جدید راه خود را پیدا و به آن عمل کرد؟

در حالیکه به تأثیر تاریخ در آموخته ها و عمل آیندگان بعنوان پیش فرض‌هایذهنی در مواجهات تاریخی باور دارم، اما بر این نظرم که اطلاعات تاریخی به صورتمستقیم به نظام آگاهی فردی و جمعی، برای التزام عملی در موضوع خاص از جمله مسئله جنگمنجر نخواهد شد. بسیاری از رفتارها در عین اطلاع از تاریخ، برخلاف تجربه پیشین،صورت می‌گیرد. زیرا عوامل دیگری در شکل‌گیری تفکر، اراده و عمل فردی- اجتماعیتأثیر دارد که باید جداگانه به آن پرداخت.

 بنابراین عمل فردی- اجتماعیدر بزنگاه تاریخی در فرد و جامعه، بیش از آنکه حاصل آموختن مستقیم از مطالعه تاریخباشد، تابع شرایط است که حتی موجب بازخوانی تجربه گذشته خواهد شد. هر چند در اینزمینه دانستن تاریخ بی تأثیر نخواهد بود.


اشاره

   درباره مباحث روش‌شناسی و در نقد رویکرد تاریخی و نقلی به مسئله جنگ»،پیش از این یادداشت‌های متفاوتی را منتشر کرده بودم. اخیراً یادداشتی را تحت عنوان روش فهم جنگ ایران و عراق، بررسی مفهومی یا مطالعه تاریخی؟» نوشتم و پرسش یاد شدهرا با فرض تاریخ‌مندی پدیده‌ها و دوگانگی روش تحقیق، بصورت توصیفی و مفهومی، موردبررسی قرار دادم. جناب آقای علیرضا کمری با نقد کوتاه خود بر این کوته‌ نوشت»،این امکان را فراهم کردند تا لایه‌های پیچیده این موضوع مورد بحث قرار بگیرد. ضمنقدردانی از ارسال مطلب ایشان، بر این باورم هستم که طرح بحث در این حوزه و گفتگو دربارهآن می‌تواند رویکرد و روش‌های کنونی در مطالعه جنگ ایران و عراق را دستخوش تغییر کند. در ادامه ابتدا نقدایشان و سپس چند نکته را که بیشتر ناظر بر تفاوت در مبانی نظری و روشی درباره مطالعهجنگ ایران و عراق است، مورد اشاره قرار خواهم داد:

ادامه مطلب


از حمله عراق به ایران در 31 شهریورماه سال 1359 تا کنون، مجموعه ایاز گزارش‌های خبری و تحلیلی نسبتاً گسترده درباره علت وقوع جنگ» میان ایران وعراق منتشر شده است. به نظر می‌رسد روند یاد شده همچنان در سالهای آینده نیز ادامهخواهد یافت و تنها وقوع جنگ احتمالی در آینده، بحث درباره جنگ ایران و عراق را تااندازه‌ای به حاشیه ببرد. با این توضیح، این پرسش وجود دارد که؛ علت وقوع جنگ میان ایران و عراق رادر چارچوب کدام نظریه می توان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ برای پاسخ به پرسش یادشده ابتدا نظریه های موجود دسته بندی و مورد شناسائی قرار گرفته و سپس یک نظریه انتخاب و مورد تاکید قرار گرفته است. نظریه های سه گانه به شرح زیر است :


اشاره

   پس از انتشار یادداشت دربارهلو رفتن عملیات کربلای چهار، تحت عنوان عملیات کربلای چهار با کدام نگاه؟»، امیراکبرآبادی؛ مسئول محترم هیات معارف جنگ شهید صیاد شیرازی در تبریز، نظراتی رانوشتند که موضوع از عملیات کربلای چهار و بی اعتمادی موجود به گفتار و نوشتاردرباره واقعیات جنگ، به موضوع غافلگیری در جنگ و در برابر حمله عراق در 31 شهریورسال 1359 تغییر کرد.

در پاسخ به نظرات ایشان نوشتم: با سلام. موضوعات مورد اشارهمانند غافلگیری و یا شکست در عملیات کلاسیک ارتش در زمان بنی صدر را بعنوان نمونهنوشتم تا به این موضوع اشاره کنم که چرا با وجود برخی توضیحات، مانند آنچه شما دراین متن درباره غافلگیری نوشته‌اید، موضوع حل نشده و همچنان بر غافلگیری ارتش درجنگ و نه در سطح راهبردی، مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد؟ در چند مرحله بصورت مکتوب وحضوری به برداران ارتش عرض کردم با توجه به اینکه جنگ از اول شهریور سال 59 عملاً آغازشده بود، اگر اسناد قبل از شهریور را که نشان می‌دهد در ارتش وقوع جنگ پیش بینیشده است، ارائه کنید تا به رفع این ابهام تاریخی کمک کند ولی هنوز اقدام نشده وامیدوارم انجام شود تا شاید این نظر شما روشن شود. امیر مفید، بعنوان یک افسرشایسته و مطلع و با تجربه نیز در کتاب خود هیچ سندی دال بر اثبات پیش بینی وقوعجنگ تا قبل از 31 شهریور ارائه نکرده است. پیشنهاد می‌کنم شما این موضوع را بررسی کردهو در سایت برای بحث به اشتراک بگذاریم. از لطف شما سپاسگزارم.»

   امیر اکبرآبادی با ارسالیادداشت جدید در 10 صفحه، به جای  بررسیاین موضوع که اگر در ارتش اسنادی وجود دارد که قبل از شهریور سال 1359 احتمال وقوعجنگ پیش بینی شده و این امر بمعنای غافلگیر نشدن ارتش است، به موضوع عملیات کربلایچهار پرداخته است. یادداشت امیر اکبرآبادی را برای گرامی ارجمند امیر مسعودبختیاری ارسال کردم که ایشان با بزرگواری پاسخی را تهیه و ارسال کردند که در ادامه،ابتدا یادداشت امیر بختیاری و سپس توضیحاتی در باره آن خواهد آمد.

ادامه مطلب


در گفتگوهای مختلفی که تحت عنوان تاریخ شفاهی و یا موارد دیگری بامسئولان ی یا فرماندهان جنگ داشته‌ام، به این نتیجه رسیده ام که نظر به تاریخ» درنزد عاملان وقایع تاریخی، بیشتر با حساسیت های فردی- اخلاقی و ی» طرح و پیگیری می شود. بعبارت دیگر وقایع و چرخشهای تاریخی از منظر نقش فردی و نه تاثیرات ان در ابعاد مختلف بیشتر مورد توجه قرار می گیرد.افراد در حوزه تفکر و عمل خود و با نظر به مقایسه و یا نقد تفکر و عملکرد دیگران  وقایع را صورتبندی و روایت  می کنند. چنینروایتی را تحت عنوان تاریخ از درون» نامگذاری کرده ام. این اظهارات و مکتوبات بدون تردید  بخشی از منابع دست اول را شکل میدهد. نتیجه این گونه روایتهای تاریخی در تاریخ شفاهی و یا مکتوب این است که برای مخاطب این تصور ایجاد می شود که وقایع بر محور نقش گوینده تحقق یافته و یا تغییر کرده است!

در برابر تأکید بر نقش تعلقات فردی در بیان روایت های تاریخی، با استفاده از مفهوم تاریخ از درون، از عنوان تاریخ از بیرون» استفاده کرده ام. بهاین معنا که ناظران و مورّخین» با هدف پژوهش در وقایع و مسائل تاریخی، با استنادبه داده های تاریخی، روایت تاریخی را بیان می کنند. شالوده روایت‌های تاریخی، بااستفاده از اسناد یا روایت‌های دست اول است که بیشتر  متکی بر تعلّقات عاملان تاریخ» صورت بندی و روایت می شود. بهمین دلیل تاریخ نقلی و توصیفی به تنهائی روش مناسبی برای فهم تاریخ  نیست و شناخت تاریخ از مسیر "نقد و تعلیق باورهای رایج" عبور می کند.


حوادث سه گانه اخیر شامل: واکنش جمعی و یکپارچه جامعه ایران به ترورشهید سلیمانی»، اراده و جسارت تصمیم گیری ایران برای حمله موشکی به پایگاه های آمریکادر عراق»، همراه با واکنش جامعه ایران به خطای انسانی در سقوط هواپیمای اوکراین»،این قابلیت تاریخی و راهبردی را دارد که همواره به صورت پیوسته و یا جداگانه، بارویکردها و در زمینه‌های متفاوت، بازتفسیر شده و یا مورد مناقشه قرار بگیرد.

پیش از این در پاسخ به این پرسش که؛ تجربه جنگ با عراق، چگونه و چهزمانی تاریخی خواهد شد؟»، تصوّر می‌کردم با تغییر نسل» و شکل گیری اولویت‌هایجدید، همچنین وقوع جنگ جدید»، تجربه جنگ با عراق تاریخی خواهد شد. از همین منظر،در نقد و بررسی رویکرد و روش تاریخ‌نگاری جنگ، بر این موضوع اصرار و تأکید داشتمکه تجربه جنگ با عراق، باید پاسخ‌گوی نیازهای آینده باشد تا از این طریق میراثگذشته حفظ و تاریخ در تاریخ محصور نشود. در چارچوب مفروض یاد شده و با نظر به پرسشاز چگونگی تاریخی شدن تجربه جنگ با عراق، این پرسش وجود دارد که؛ کنش‌های سه گانهاخیر، چه نسبتی با رویکردها و روش‌های بررسی تجربه جنگ با عراق داشته است؟ بعبارتدیگر؛ روش مواجهه با مسئله جنگ ایران و عراق در سه دهه گذشته، بر اساس رویکردهایسه گانه، شامل: تاریخی، ی و معنوی، چگونه بر ادراک جامعه ایران از مولفه هایقدرت نظامی و مواجهه با شرایط و بحران‌های امنیتی و نظامی، تاثیر گذاشته است؟

به نظر می رسد رویکرد و روش جاری در بررسی تجربه جنگ با عراق، از طریقتاریخ‌نگاری مناقشه آمیز و یا ترویج ارزش‌ها و تأثیرات فرهنگی و معنوی در جامعه،با نظر به حوادث سه گانه که مورد اشاره قرار گرفت، دو نتیجه متفاوت را به همراهداشته است: واکنش جامعه ایران به ترور شهید سلیمانی، حاصل رویکرد ارزشی- معنوی بهتجربه جنگ است که با تجلیل از فرمانده میدان و عملکرد وی در حوزه امنیت همراه شد،در حالیکه واکنش جامعه ایران به سقوط هواپیمای اکراینی، به دلیل عدم اهتمام بهبررسی جنگ، بعنوان یک مسئله استراتژیک و اامات شرایط نظامی و جنگ است.


فرانک جمشیدی

فرانک جمشیدی

هنگامی که یادداشت آقای درودیان با عنوان تاریخ؛ روایت آنچه انجامشده یا آنچه باید انجام می شد، ولی نشد» را خواندم، سعی کردم از روش همیشگی‌امبرای فهم آنچه در وهله‌ی نخست دشوار و پیچیده به نظر می‌رسد، استفاده کنم. آن روشعبارتست از تجزیه‌ی متن به گزاره‌های تک‌جمله‌ای به منظور ادراک جملات مشابه وکنار هم قراردادن آنها و یافتن سیر منطقی بحث به کمک اِعمال برخی جابجایی‌ها درجملات و برخی افزود و کاست‌هایی که به نظر می‌رسند برای قابل‌فهم‌کردن موضوع ضروریباشند و در نهایت، صراحت‌بخشیدن به مسئله‌ای که آن متن در خدمت طرح یا شرح و بسطآن است. در نتیجه‌ی این اقدام، دریافتم که ایشان چند موضوع را در همان یادداشتکوتاه بیان کرده‌اند تا سرانجام به مسئله‌ای که مقصودشان از طرح آن موضوعات بوده،برسند و آن مسئله، احتمال می‌دهم چیزی باشد که من در عنوان یادداشتم آورده‌ام: امکان»،نقد»، احتمال»؛ ضرورت‌های سه‌گانه در روش‌شناسی فهم واقعه. و اما موضوعات بهگمانم به شرح ذیل‌ باشند:

1. وجود برداشت‌های متفاوت از مفهوم تاریخ، نشانمی‌دهد به‌تدریج تاریخ در بحث‌های متعددی که میان اهل‌نظر درمی‌گیرد، بیشتر یک  مشترکِ لفظی است تا معنایی و این، یکی ازمهمترین دشواره‌های بحث از تاریخ و تاریخ‌نگاری است که بر بحث‌های مفهومی- روشیدرباره‌ی تاریخ نیز سایه انداخته است.

2. دشواره‌ی دیگر، بر پایه‌ی دشواره‌ی نخست، به نظر می‌رسد در رویکردیباشد که به تاریخ وجود دارد؛ رویکردی که تاریخ را در خلاصه‌ترین کلام عبارت می‌دانداز واقعه یا آنچه وقوع یافته است. به این ترتیب، آهسته‌آهسته تاریخ» با رویکردبه تاریخ»، معادل گرفته شده، آن هم رویکرد واقعه‌محور به تاریخ.

3. و اما عمده‌ترین دشواره‌ی تاریخ،‌ به رویکرد واقعه‌محور و بهمشکلات و محدودیت‌هایی که از حیث متدولوژی یا روش‌شناسی فهم تاریخ ایجاد می‌کند،برمی‌گردد. به این معنا که این  رویکرد، به‌عنوان رویکردی که به بررسی جزئیات وقایع و توصیفو تحلیل آنچه رخ داده است، می‌پردازد ـ و به همین اعتبار، آن را رویکردی گذشته‌گرا،جزئی‌نگر و توصیفی می‌توان دانست که دارای روش‌مندی و تفکر خاص خود در تاریخ‌نگاریو درباره‌ی تاریخ است ـ حتی اگر به نتایج مطلوبی هم برسد، که رسیده، با توصیف وتحلیل و تبیین گذشته از طریق اسناد و مدارک، موجب می‌شود گذشته در گذشته محصور بماندو نسبت روشنی با آینده پیدا نکند.

4. غلبه‌ی رویکرد واقعه‌محور در تاریخ‌نگاری ایران، از جمله تاریخ‌نگاریجنگ ایران و عراق، مانع جدی نقد روش‌شناسی فهم تاریخ و تفکر درباره‌ی تاریخ بودهاست. زیرا ظاهراً میان روش‌شناسی رویکرد واقعه‌محور» با هدف توصیف و تحلیل و تبیینگذشته به معنای آنچه اتفاق افتاد، و روش‌شناسی رویکرد انتقادی به واقعه» با هدف تفکردرباره‌ی گذشته به معنای امکان‌های به وقوع نپیوسته یا پرشمار حالت‌های ممکن که می‌توانستاتفاق بیفتد، ولی نیفتاد، تفاوت‌های اساسی وجود داشته باشد.

5. یکی از وجوه این تفاوت عبارت است از اینکه روش‌شناسی رویکرد انتقادیبه واقعه با مأموریت تفکر درباره‌ی امکان‌های تحقق‌نیافته در تاریخ، خواه‌ناخواه مبتنیو متکی بر بهره‌گیری از ظرفیت‌های قدیم و قویم و ریشه‌دار یا اصالت‌مند فکری، فرهنگی،ی، اجتماعی، .ِ به‌فعلیت درنیامده‌ی جامعه است. این اتکا و ابتنا به ایندلیل است که میان امکان‌های تحقق‌نیافته و ظرفیت‌های به‌فعلیت درنیامده‌ همسخنی وهمسنخی است و این هر دو؛ یعنی تحقق‌نیافتگی» و به‌فعلیت درنیامدگی»،‌ به‌خوبی درخدمت زمان نیامده» یا آینده است.

6. اگر تاریخ وقایع و حوادث و رویدادها (از جمله تاریخ جنگ هشت‌ساله) نوشتهمی‌شود تا از وقوع مجدد آنها جلوگیری کند، منطقاً باید به جای روایت وقایع به شکلیکه اجتناب‌ناپذیر جلوه کنند، به سمت روایتی میل نماید که شکل به وقوع پیوسته واقعهفقط یکی از اشکال ممکن باشد. درین‌صورت، تاریخ توجیه‌گرِ به سکوت وادارکُنِمتقاعدساز به تاریخ چالش‌گرِ به گفت‌وگو ترغیب‌کُنِ اقناع‌سازبدل می‌شود که به‌واسطه‌ینشان‌دادن دستاوردها و پیامدهای محتمل، راه را به سوی آینده» می‌گشایند؛ آینده‌ایدر نسبت مساوی با گذشته و حال.

7. با این ملاحظه، رویکرد واقعه‌محور در تاریخ‌نگاری باید به سه ابزارمجهز شود؛ ابزار جست‌وجوی اشکال ممکن در گذشته»، ابزار نقد» و ابزار رصد احتمالاتدرآینده‌‌. فقدان این هر سه، مسئله یا دشواره‌ی اصلی در تاریخ‌نگاری و، به تَبَعآن، در مطالعات تاریخی است.

8. این ادعا که تاریخ‌نگاری فعلی در حوزه‌ی جنگ هشت‌ساله به ساحت نقدورود کرده، هنگامی پذیرفتنی است که نقد» حلقه‌ی واسط امکان» و احتمال» یاگذشته» و آینده» شده باشد. وگرنه نقد یا به سطح اعراض و اعتراض فرو می‌غلتد، یابه تعدی و هتاکی می‌انجامد،  یا  به جاده‌ی تحریف کشیده می‌شود یا مناظره را بهمجادله‌ای بیهوده مبدل می‌سازد، چنانکه شده است! حال آنکه راهنمای رویکرد نقادانه‌به رخدادهای جنگ، از بررسی جزئیات گرفته تا توجیه و تبیین تاریخی آنها، توجه بهامکان‌های تحقق‌نیافته در گذشته است و راهنمای رویکرد الگوگیری از گذشته برایآینده، توجه به پیامدها و دستاوردهای محتمل است.

9. با ملاحظه‌ی آنچه گذشت، منتقد تاریخ، پیش از نقد مورخان و کارهاییکه کرده‌اند و ترتیب‌دادن صحنه‌ی مواجهه و پرسش و پاسخ با آنها، منطقاً باید خودرا در مواجهه با این پرسش قرار ‌دهد که اشکال ممکن‌الوجود واقعه‌ی مدّنظر بررسیچه می‌توانستند باشند؟». اگر منتقد تاریخ نتواند به ساحت امکان ورود کند، اساساًنمی‌تواند با گذشته گفت‌وگو کند، چه رسد به گفت‌وگو با مورخانی که واقعه را کاویده‌اند.

10. پاسخ‌های امکانی منتقد در نقب و نقد گذشته هر چه باشند و هر چهپرشمار و متنوع، راه او را به سوی مسیرهای محتمل آینده می‌گشایند. بنابراین، روش‌شناسیفهم واقعه، مأخوذ و متأثر از روش‌شناسی چگونگی ایستادن در مرز نازک میان امکان واحتمال است. به نظر می‌رسد، برای پرورش و تقویت و تحکیم این استعداد باید برنامه‌‌ایدقیق و مدون طراحی شود.


علیرضا کمریاشاره:

با انتشار یادداشتی در سایت، تحت عنوان تاریخ روایت آنچه انجام شده یا آنچهباید انجام می‌شد، ولی نشد» ، جناب آقای کمری متن پیوست را تهیه و ارسالکرده اند که در ادامه خواهد آمد. با مطالعه متن ارسالی، نخستین پرسشی که ذهنم را فارغ از مندرجاتیادداشت، درگیر کرد، این بود که؛ محل نزاع چیست و چگونه شکل گرفته است؟ موضوع یادشده به اندازه‌ای عمیق است که بر کلیّت تفکر تاریخی و تاریخ‌نگاری معاصر ازجملهجنگ و انقلاب، سایه انداخته است، به همین دلیل باید مسیر تعامل کنونی را دنبال کردتا راهی برای فهم مسئله مورد نزاع گشوده شود. در یادداشت دیگری به این مسئله اشارهخواهم کرد.

ادامه مطلب


داوود ضامنی

داود ضامنی

اشاره

   جناب آقای ضامنی پس از انتشار یادداشت خانم جمشیدی، متن پیوست را تهیهو ارسال کرده اند که در ادامه خواهد آمد. توضیحات ایشان که با مبانی فلسفی یک پرسش رامورد بحث قرار داده، در فهم موضوع مورد بحث کمک می‌کند. در عین حال ایشان از مسیر یادداشتخانم جمشیدی درگیر بحث شده است و بهمین دلیل پرسش مورد بحث را با رویکرد دیگریمورد پرسش قرار داده و به تناسب آن، عنوان یادداشت را هم انتخاب کرده است. ایشان در یادداشت خود نوشته است: پرسشاز "آنچه در گذشته می‌توانست انجام شود یا باید می‌شد، ولی صورت نگرفت"،تنها از رهگذر خوانش انتقادی تاریخ بر می‌خیزد. این پرسش یعنی به زمین‌آوردن تاریخجنگ هشت ساله ایران و عراق (یا به تعبیری تاریخ دفاع مقدس) از آسمان به زمین.گفتمان غالب بعد از جنگ تمام تلاشش را صرف کرد تا جنگ را از یک پدیده زمینی بهآسمان برده و با ملکوت آسمانها گره بزند.» سپس نتیجه گیری کرده اند: اگر پرسش ازمطلقِ تاریخ باشد باید آنرا تشکیک» دانست که قطعاً مبارک است. اما اگر دلیل طرحاین پرسش، دستیابی به حقایقی تازه از جنگ ایران و عراق است که موجب شده بعد از سیو اندی سال از پایان آن به امکان‌های ظهور نیافته تاریخ جنگ ایران و عراق بیاندیشیم،تردید» است و تردید هم در اینجا امری نامبارک است.»

ضمن تشکر از تهیه و ارسال یادداشت ایشان که امکان بحث دیگری را فراهمکرده اند و با آنچه در یادداشتم پیگیری کردم زاویه پیدا کرده است، امیدوارم پاسخبه این پرسش زمینه بحث جدید را فراهم کند. به این معنا که: چه تصوری از مفهوم تاریخ در ذهن جنابضامنی وجود دارد که دعوت به بازبینی در تاریخ و امکان‌های نهفته در آن را در نسبتبا مطلقِ تاریخ» بمعنای تشکیک» و دستیابی به حقایق تازه»، بعنوان تردید»ارزیابی می‌کنند؟ با توجه به اینکه تاریخ اندیشی برای دستیابی به معرفت تاریخیاست، چرا هر نوع بررسی و بازبینی تاریخ به تشکیک و تردید محدود شده است؟


فرانک جمشیدی

فرانک جمشیدی

هنگامی که یادداشت آقای درودیان با عنوان تاریخ؛ روایت آنچه انجامشده یا آنچه باید انجام می شد، ولی نشد» را خواندم، سعی کردم از روش همیشگی‌امبرای فهم آنچه در وهله‌ی نخست دشوار و پیچیده به نظر می‌رسد، استفاده کنم. آن روشعبارتست از تجزیه‌ی متن به گزاره‌های تک‌جمله‌ای به منظور ادراک جملات مشابه وکنار هم قراردادن آنها و یافتن سیر منطقی بحث به کمک اِعمال برخی جابجایی‌ها درجملات و برخی افزود و کاست‌هایی که به نظر می‌رسند برای قابل‌فهم‌کردن موضوع ضروریباشند و در نهایت، صراحت‌بخشیدن به مسئله‌ای که آن متن در خدمت طرح یا شرح و بسطآن است. در نتیجه‌ی این اقدام، دریافتم که ایشان چند موضوع را در همان یادداشتکوتاه بیان کرده‌اند تا سرانجام به مسئله‌ای که مقصودشان از طرح آن موضوعات بوده،برسند و آن مسئله، احتمال می‌دهم چیزی باشد که من در عنوان یادداشتم آورده‌ام: امکان»،نقد»، احتمال»؛ ضرورت‌های سه‌گانه در روش‌شناسی فهم واقعه. و اما موضوعات بهگمانم به شرح ذیل‌ باشند:

1. وجود برداشت‌های متفاوت از مفهوم تاریخ، نشانمی‌دهد به‌تدریج تاریخ در بحث‌های متعددی که میان اهل‌نظر درمی‌گیرد، بیشتر یک  مشترکِ لفظی است تا معنایی و این، یکی ازمهمترین دشواره‌های بحث از تاریخ و تاریخ‌نگاری است که بر بحث‌های مفهومی- روشیدرباره‌ی تاریخ نیز سایه انداخته است.

2. دشواره‌ی دیگر، بر پایه‌ی دشواره‌ی نخست، به نظر می‌رسد در رویکردیباشد که به تاریخ وجود دارد؛ رویکردی که تاریخ را در خلاصه‌ترین کلام عبارت می‌دانداز واقعه یا آنچه وقوع یافته است. به این ترتیب، آهسته‌آهسته تاریخ» با رویکردبه تاریخ»، معادل گرفته شده، آن هم رویکرد واقعه‌محور به تاریخ.

3. و اما عمده‌ترین دشواره‌ی تاریخ،‌ به رویکرد واقعه‌محور و بهمشکلات و محدودیت‌هایی که از حیث متدولوژی یا روش‌شناسی فهم تاریخ ایجاد می‌کند،برمی‌گردد. به این معنا که این  رویکرد، به‌عنوان رویکردی که به بررسی جزئیات وقایع و توصیفو تحلیل آنچه رخ داده است، می‌پردازد ـ و به همین اعتبار، آن را رویکردی گذشته‌گرا،جزئی‌نگر و توصیفی می‌توان دانست که دارای روش‌مندی و تفکر خاص خود در تاریخ‌نگاریو درباره‌ی تاریخ است ـ حتی اگر به نتایج مطلوبی هم برسد، که رسیده، با توصیف وتحلیل و تبیین گذشته از طریق اسناد و مدارک، موجب می‌شود گذشته در گذشته محصور بماندو نسبت روشنی با آینده پیدا نکند.

4. غلبه‌ی رویکرد واقعه‌محور در تاریخ‌نگاری ایران، از جمله تاریخ‌نگاریجنگ ایران و عراق، مانع جدی نقد روش‌شناسی فهم تاریخ و تفکر درباره‌ی تاریخ بودهاست. زیرا ظاهراً میان روش‌شناسی رویکرد واقعه‌محور» با هدف توصیف و تحلیل و تبیینگذشته به معنای آنچه اتفاق افتاد، و روش‌شناسی رویکرد انتقادی به واقعه» با هدف تفکردرباره‌ی گذشته به معنای امکان‌های به وقوع نپیوسته یا پرشمار حالت‌های ممکن که می‌توانستاتفاق بیفتد، ولی نیفتاد، تفاوت‌های اساسی وجود داشته باشد.

5. یکی از وجوه این تفاوت عبارت است از اینکه روش‌شناسی رویکرد انتقادیبه واقعه با مأموریت تفکر درباره‌ی امکان‌های تحقق‌نیافته در تاریخ، خواه‌ناخواه مبتنیو متکی بر بهره‌گیری از ظرفیت‌های قدیم و قویم و ریشه‌دار یا اصالت‌مند فکری، فرهنگی،ی، اجتماعی، .ِ به‌فعلیت درنیامده‌ی جامعه است. این اتکا و ابتنا به ایندلیل است که میان امکان‌های تحقق‌نیافته و ظرفیت‌های به‌فعلیت درنیامده‌ همسخنی وهمسنخی است و این هر دو؛ یعنی تحقق‌نیافتگی» و به‌فعلیت درنیامدگی»،‌ به‌خوبی درخدمت زمان نیامده» یا آینده است.

6. اگر تاریخ وقایع و حوادث و رویدادها (از جمله تاریخ جنگ هشت‌ساله) نوشتهمی‌شود تا از وقوع مجدد آنها جلوگیری کند، منطقاً باید به جای روایت وقایع به شکلیکه اجتناب‌ناپذیر جلوه کنند، به سمت روایتی میل نماید که شکل به وقوع پیوسته واقعهفقط یکی از اشکال ممکن باشد. درین‌صورت، تاریخ توجیه‌گرِ به سکوت وادارکُنِمتقاعدساز به تاریخ چالش‌گرِ به گفت‌وگو ترغیب‌کُنِ اقناع‌سازبدل می‌شود که به‌واسطه‌ینشان‌دادن دستاوردها و پیامدهای محتمل، راه را به سوی آینده» می‌گشایند؛ آینده‌ایدر نسبت مساوی با گذشته و حال.

7. با این ملاحظه، رویکرد واقعه‌محور در تاریخ‌نگاری باید به سه ابزارمجهز شود؛ ابزار جست‌وجوی اشکال ممکن در گذشته»، ابزار نقد» و ابزار رصد احتمالاتدرآینده‌‌. فقدان این هر سه، مسئله یا دشواره‌ی اصلی در تاریخ‌نگاری و، به تَبَعآن، در مطالعات تاریخی است.

8. این ادعا که تاریخ‌نگاری فعلی در حوزه‌ی جنگ هشت‌ساله به ساحت نقدورود کرده، هنگامی پذیرفتنی است که نقد» حلقه‌ی واسط امکان» و احتمال» یاگذشته» و آینده» شده باشد. وگرنه نقد یا به سطح اعراض و اعتراض فرو می‌غلتد، یابه تعدی و هتاکی می‌انجامد،  یا  به جاده‌ی تحریف کشیده می‌شود یا مناظره را بهمجادله‌ای بیهوده مبدل می‌سازد، چنانکه شده است! حال آنکه راهنمای رویکرد نقادانه‌به رخدادهای جنگ، از بررسی جزئیات گرفته تا توجیه و تبیین تاریخی آنها، توجه بهامکان‌های تحقق‌نیافته در گذشته است و راهنمای رویکرد الگوگیری از گذشته برایآینده، توجه به پیامدها و دستاوردهای محتمل است.

9. با ملاحظه‌ی آنچه گذشت، منتقد تاریخ، پیش از نقد مورخان و کارهاییکه کرده‌اند و ترتیب‌دادن صحنه‌ی مواجهه و پرسش و پاسخ با آنها، منطقاً باید خودرا در مواجهه با این پرسش قرار ‌دهد که اشکال ممکن‌الوجود واقعه‌ی مدّنظر بررسیچه می‌توانستند باشند؟». اگر منتقد تاریخ نتواند به ساحت امکان ورود کند، اساساًنمی‌تواند با گذشته گفت‌وگو کند، چه رسد به گفت‌وگو با مورخانی که واقعه را کاویده‌اند.

10. پاسخ‌های امکانی منتقد در نقب و نقد گذشته هر چه باشند و هر چهپرشمار و متنوع، راه او را به سوی مسیرهای محتمل آینده می‌گشایند. بنابراین، روش‌شناسیفهم واقعه، مأخوذ و متأثر از روش‌شناسی چگونگی ایستادن در مرز نازک میان امکان واحتمال است. به نظر می‌رسد، برای پرورش و تقویت و تحکیم این استعداد باید برنامه‌‌ایدقیق و مدون طراحی شود.


علیرضا کمریاشاره:

با انتشار یادداشتی در سایت، تحت عنوان تاریخ روایت آنچه انجام شده یا آنچهباید انجام می‌شد، ولی نشد» ، جناب آقای کمری متن پیوست را تهیه و ارسالکرده اند که در ادامه خواهد آمد. با مطالعه متن ارسالی، نخستین پرسشی که ذهنم را فارغ از مندرجاتیادداشت، درگیر کرد، این بود که؛ محل نزاع چیست و چگونه شکل گرفته است؟ موضوع یادشده به اندازه‌ای عمیق است که بر کلیّت تفکر تاریخی و تاریخ‌نگاری معاصر ازجملهجنگ و انقلاب، سایه انداخته است، به همین دلیل باید مسیر تعامل کنونی را دنبال کردتا راهی برای فهم مسئله مورد نزاع گشوده شود. در یادداشت دیگری به این مسئله اشارهخواهم کرد.

ادامه مطلب


اشاره

 در دو دوره زمانی متفاوت اینفرصت فراهم شد که با جمعی از دوستان، ابتدا کتاب آغاز تا پایان» و بعد هم کتابجنگ ایران و عراق؛ موضوعات و مسائل» را بصورت جمعی مورد مطالعه قرار دادیم کهبرای من بسیار ارزشمند و آموزنده بود. خانم نوروزی با توجه به حضور در دو دوره، دریک فرصت جدید و به مناسبتی که فراهم شده بود، تفاوت دو کتاب را مورد توجه قرارداده است که از ایشان تقاضا کردم یادداشتی را در این زمینه تهیه و ارسال کنند کهضمن تشکر، یادداشت ایشان در ادامه خواهد آمد.

*************

با این سئوال که چه تفاوتی در رویکرد و روش طرح مسائل، در کتاب آغازتا پایان جنگ» و کتاب جنگ ایران و عراق؛ موضوعات و مسائل»، وجود دارد؟ بهاین نتیجه رسیدم که؛ هم از لحاظ روش کتابت و هم رویکرد پرداخت به مسئلهجنگ، مهندسی جدیدی در صورتبندی مسائل صورت گرفته است. مهم‌ترین نکته ایکه در مقایسه این دو کتاب به وضوح قابل رویت است؛ یکپارچه‌سازی اطلاعات»با بیانی شیواتر و منظم‌تر است و این یکپارچگی اطلاعات، در کتاب موضوعات و مسائل، خوانندهرا به فهمی دقیق‌تر سوق می‌دهد.

 نویسنده در کتاب موضوعات و مسائل، با طرح سوالات و ایجادزمینه‌هایی برای مشارکت مخاطب، این فرصت را فراهم کرده است که انتقال مطالببا مفاهیم و روش مناسبی صورت گیرد. این تغییر رویکرد و روش که نشان دهنده بلوغفکری در ساختارهای ذهنی نویسنده در مواجهه با مسائل جنگ است، با توجه بهضرورت تغییر در ادراک مخاطبین در رویارویی با مسائل جنگ، صورت گرفته است.  

 در واقع تغییر نگرش نسبت به روش‌هایگذشته و دست‌یابی به مسیری صحیح در جهت استفاده از منابع و تدوین کتاب، بادر نظر گرفتن تغییر در برداشت از جنگ در دهه‌های بعد از وقوع آن، مهمترین امتیاز کتابموضوعات و مسایل، در مقایسه با کتاب  آغاز تاپایان است. با اینکه شخصاً الفبای آشنائی به واقعه جنگ را با کتاب آغاز تا پایان دریافتمو مانند نخ تسبیح خیلی از موضوعات جنگ برایم شد، ولی بنظرم در مسیر رشد و درکجدید از مسائل، با توجه به اقتضائات جدید، نیاز به منابعی است که کتاب موضوعاتو مسایل، رشد یافته آن الفبای کتاب آغاز تا پایان است.

به نظرم؛ محور این تفاوت که با مهندسی جدیدی صورت گرفته است، ایجادتفکر خلاق در جهت درک مناسب و ماندگارتر از وقایع و مسائل جنگ، برای گذار از تجربهتاریخی جنگ با عراق بوده است.


اشاره

   درباره مباحث روش‌شناسی و در نقد رویکرد تاریخی و نقلی به مسئله جنگ»،پیش از این یادداشت‌های متفاوتی را منتشر کرده بودم. اخیراً یادداشتی را تحت عنوان روش فهم جنگ ایران و عراق، بررسی مفهومی یا مطالعه تاریخی؟» نوشتم و پرسش یاد شدهرا با فرض تاریخ‌مندی پدیده‌ها و دوگانگی روش تحقیق، بصورت توصیفی و مفهومی، موردبررسی قرار دادم. جناب آقای علیرضا کمری با نقد کوتاه خود بر این کوته‌ نوشت»،این امکان را فراهم کردند تا لایه‌های پیچیده این موضوع مورد بحث قرار بگیرد. ضمنقدردانی از ارسال مطلب ایشان، بر این باورم هستم که طرح بحث در این حوزه و گفتگو دربارهآن می‌تواند رویکرد و روش‌های کنونی در مطالعه جنگ ایران و عراق را دستخوش تغییر کند. در ادامه ابتدا نقدایشان و سپس چند نکته را که بیشتر ناظر بر تفاوت در مبانی نظری و روشی درباره مطالعهجنگ ایران و عراق است، مورد اشاره قرار خواهم داد:

ادامه مطلب


نحوه مواجهه با تجربه جنگ ایران و عراق به لحاظ روش شناختی، تابعتعریف و واکنش جامعه ایران در برابر مسئله جنگ است. با این توضیح پرسش این است که؛ در جامعه ایران چه ادراکیاز مسئله جنگ وجود دارد و چگونه دستخوش تغییر شده است؟ پاسخ به پرسش یاد شده علاوه بر آشکار ساختن چگونگی فهم از مسئله جنگ و تحولات آن، علت تقلیل گرائی در مفهموم جنگ را توضیح می دهد.

 حمله عراق به ایران بمعنای تغییر در مناسبات دو کشور از صلح به جنگ،پس از پیروزی انقلاب و تحت تاثیرِ تغییر در موازنه قوا صورت گرفته است. در حالیکهادراک از موقعیت ایران پس از پیروزی انقلاب و اامات تثبیت نظام برآمده از انقلاب، در واقعموجب غافلگیری در برابر حمله عراق شد. عراق به ایران در چارچوب بهم پیوستگی جنگ و انقلاب، در نتیجه تهای امریکا علیه انقلاب و نظام، با  رویکرددفاعی  صورتبندی شد. ملاحظه یاد شده مفهوم جنگرا به مفهوم دفاع مقدس» تقلیل داده است. به همین دلیل واقعه محوری و رویکردی- فرهنگی به جنگ، در مقایسه با رویکرد نظامی- راهبردی، بیشتر مورد اهتمامقرار گرفته است. ملاحظه یاد شده همچنین منطق مناقشات در باره موضوعات و مسائل جنگ را تااندازه ای روشن می کند.

 بر این باور هستم که از نظر تاریخی، وقوع جنگ در چارچوب پیوستگی با انقلاب قابل تبیین است.زیرا تغییر مناسبات ایران و عراق پس از انعقاد قرارداد 1975 الجزایر از  روابط صلحآمیز به بحران و جنگ، حاصل تغییر در ساختار قدرت در ایران و منطقه، با اثر پیروزی انقلاب است. درعین حال، مسئله اصلی که به دفاع موضوعیّت داده، و در آینده احتمالوقوع آن وجود دارد، جنگ است.  با وجود این تمرکز بر دفاع بعنوان واکنش ضروری و اساسیجامعه ایران در برابر عراق،  ادراک از مسئله جنگ» را تحت تاثیر قرار داده و این مسئله با رویکرد تاریخنگاری واقعه محور، تشدید می شود.

تبدیل تجربه جنگ به دفاع و دفاع به سرمایه فرهنگی- معنوی از طریقخاطره‌گویی و تجلیل از الگوی فکری- رفتاری رزمندگان در دوره دفاع مقدس، با وجودآنکه فرهنگ و نظام ارزشی جامعه را شکل خواهد داد و از این جهت ضرورت دارد، اما اامات فهم از مسئله جنگ و ضرورت‌هایبازدارندگی و مهمتر از آن؛ ایجاد قدرت تهاجمی و بکارگیری آن علیه تهدیدات را، در چارچوب تفکر استراتژیک در کشور، فراهم نخواهد کرد. در واقع تشریح جزئیات وقایع تاریخی و ترویج خاطرات رزمندگان، پیش فرض‌هایمفهومی از دفاع مقدس را تقویت می کند، ولی منجر به فهم از جنگ، بعنوان یک مسئله استراتژیک» ومخاطره‌آمیز نخواهد شد.

گذار از مفهوم دفاع مقدس به جنگ، نیازمند نگرش به جنگ بعنوان یک امر استراتژیک، با بررسی های نظامی و راهبردی  است. این مهم بدون نقد و بررسی پیش فرض‌های موجود از عراق به ایران, همچنین نقد روش شناسی مطالعات جنگ ایران و عراق، قابل حصول نیست و نمی‌توان تمهیدات لازم را برایگذار از مفهوم دفاع به مفهوم جنگ، فراهم کند.


در این یادداشت، مسئله جنگ» بمثابه یک امر استراتژیک با نظر به ماهیتجنگ تعریف شده  و تاریخ جنگ» نیز ناظر بر توصیف و تحلیل وقایع ی- نظامی جنگ،در بستر زمان و مکان است. پرسش مورد بحث این است که؛ آیا رویکرد کنونی ما به تجربهتاریخی ملت ایران، جنگ را بمثابه یک مسئله مورد مطالعه و توجه قرار می دهد، یابیشتر جنگ به اعتبار چرایی و چگونگی وقوع رخدادها در زمان و مکان اهمیت دارد؟

فارغ از استدلال مجادله آمیز در پاسخ به پرسش مورد بحث که در یادداشت دیگری مورد بررسی قرار خواهم داد، فرض گرفته ام نگاهما به جنگ تاریخی است و این موضوع یکی از دلائل ترویج تفکر و روش تاریخی به جنگ شده است. مفروض یاد شده این پرسش را در برابر ما قرار می دهد که؛ چرابه مسئله جنگ، نگاه تاریخی صورت گرفته است؟ این پرسش، بمعنای نادیده گرفتن تاریخ‌مندیحوادث دوران جنگ و ضرورت بررسیهای تاریخی نیست، بلکه به اعتبار رویکرد و روش» در ادراک از مسئله جنگ، برای بررسیموضوعیت پیدا کرده است. به این معنا که موضوع تجربه شده در برابر عراق جنگ» است،ولی مسئله جنگ» در بررسی ها جای خود را به تاریخ نگاری وقایع جنگ داده است. خطایادراکی- روشی در فهم از جنگ و جابجایی آن، موجب نادیده گرفتن امکان فهم ازمسئله جنگ و دستاوردهای آن شده است.

به نظر می رسد علت پیدایش خطای ادراکی، ریشه در جایگزینی فهم از انقلاب و رویکرد یبه جای جنگ با رویکرد راهبردی دارد. جامعه ایران پس از پیروزی انقلاب، همه پدیده ها را در چارچوبانقلاب مشاهده و بررسی می کرد. بدون تردید چنین نسبتی وجود داشته است، ولی نگرشجنگ در چارچوب انقلاب، موجب نگرش ی به مسئله جنگ شده و نگرش تاریخی به جنگ در چارچوبتفکر ی شکل گرفته و در این فرایند تفکر راهبردی درباره جنگ مغفول واقع شده است.


اشاره:

تاریخ شفاهی علی اسحاقی   تا کنون در نقد و بررسی تاریخ شفاهی، به اعتبار روش شناسی» و جنگ ایران و عراق بعنوان بررسی موردی»، یادداشتهای متفاوتی را در سایت منتشر و بیش از چند سال است که درگیر گفتگوی تاریخ شفاهی با سردار رشید از فرماندهان ارشد دوران جنگ هستم. با توجه به اینکه پیش از این درگیر تاریخ‌نگاری مکتوب بودم و همواره در همین چارچوب با فرماندهان گفتکو می‌کردم، ملاحظات ناظر بر کار تاریخ شفاهی و نقاط ضعف و قوت، همچنین تفاوت و تمایز تاریخ شفاهی با تاریخ‌نگاری مکتوب، ذهنم را درگیر کرده و به تناسب بر نقدی که از روش تاریخ شفاهی داشته ام،  تاثیر گذاشته است.

بدون تردید باید به روش تاریخ شفاهی باور داشت و از آن استفاده کرد. مسئله اساسی؛ نقد روش شناسی» تاریخ شفاهی است که بنظرم همچنان بعنوان مکمل تاریخ مکتوب ارزیابی و بر محور واقعه حرکت می کند. چنانکه پرسش‌ها از وقایع است و توضیحات نیز نقل وقایع، بر محور ذهنیت فرد است. بنظرم ملاحظه یاد شده نقطه آسیب شناسی تاریخ شفاهی است که بر محور ذهنیات فردی تاریخ سازی» می کند. برای غلبه بر آسیب شناسی تاریخ شفاهی، علاوه بر توجه به نقش و تاثیر فرد گفتگو کننده و میزان تسلط وی بر موضوع مورد گفتگو، از نظر روش شناسی باید با رویکرد انتقادی» به جای نقل و یا هدف آگاهی» از واقعه، اقدام کرد.

توضیح یاد شده را به این دلیل نوشتم که ملاحظات موجود در روش شناسی تاریخ شفاهی و نقدی را که بر آن داشته ام، روشن شود. گونه جدید تاریخ شفاهی در مرکز اسناد دفاع مقدس که مرحوم دکتر اردستانی بنیان آن را گذاشت و به شکل گسترده ای از سوی دکتر نائینی در حال توسعه است، ظرفیت زیادی را به روش‌های متفاوت برای انتشار داده های تاریخی فراهم کرده است که در بررسی‌های تاریخی قابل استفاده است و در عین حال با توجه به نتایج این اقدام و مخاطرات آن، با  تکثّر در روایت‌ها»، با تاکید بر فرد محوری»، گونه‌ها و روش شناسی تاریخ شفاهی نیاز به نقد و بررسی دارد که مرکز اسناد دفاع مقدس می تواند در حوزه پژوهش‌های نظامی مسئولیت آن را برعهده گرفته و در این زمینه نشست‌های تخصصی را برگزار کند.

علاوه بر این ملاحظات؛ بنظر می رسد حجم صفحات آثار منتشر شده در مرکز به روش تاریخ شفاهی، مانع از استفاده عموم خواهد شد و نکات اساسی که در این گفتگوها وجود دارد، همانند آنچه در تاریخ شفاهی سردار علی اسحاقی وجود دارد، در میان حجم صفحات دیده نمی شود. با این توضیح، یا باید در روش و حجم صفحات تجدید نظر شود و یا اینکه یک کتاب خلاصه و کم حجم تهیه و منتشر شود. علاوه بر این؛ در موضوعات تخصصی مانند بحث شنود»، باید به روش پرونده ای با مجموعه ای از افراد گفتگو شود تا از آسیب‌های روایت فردی کاسته شود.

***************************

   فرصتی فراهم شد تا کتاب تاریخ شفاهی جناب آقای علی اسحاقی راکه از سوی آقای یدالله ایزدی تهیه و تنظیم شده است، مطالعهکنم. با توجه به تحقیقاتی که برای جلد دوم کتاب مسائل اساسی جنگ در آثار ارتش وسپاه» دنبال می کنم، نکات بسیار جالب و کمیابی در کتاب یافتم که موجب نگارش اینیادداشت شد. دلیل اهمیت و ارزش کتاب به نظرم فعالیت جناب آقای اسحاقی در حوزهشنود» است که در درون ساختار اطلاعات سپاه شکل گرفت و بخش مهمی از توانمندی دفاعی-تهاجمی سپاه را برای طراحی و فرماندهی عملیات و تأمین اهداف نظامی فراهم کرد. درزمینه بحث شنود» اسحاقی یک بنیانگذار» بی همتا، با انباشتی از اطلاعات و تجربهاست که در این کتاب بخشی از ابعاد و لایه های آن مورد پرسش قرار گرفته و راه رابرای مباحث عمیق تری گشوده است که باید برای تعمیق آن تلاش کرد. البته قصد نقدو بررسی کتاب را ندارم، ولی به نظرم با حذف برخی حواشی و کاهش صفحات، کتاب روانوخواندنی‌تر خواهد شد.

     شاکلهفعالیت آقای اسحاقی در شنود و ارزش آن، برابر آنچه در کتاب امده است، بر سه پایهبهم پیوسته قرار دارد، هر چند در این گفتگو به نحو مناسبی این موضوع واکاوی وآشکار نشده است:

1- زندگی اسحاقی در عراق تا دوره بلوغ، علاوه بر فراگیری و تسلط برزبان عربی، موجب شناخت از فرهنگ و ساختار عراق شده است. چنانکه پیش زمینه یاد شدهدر تمایل به کار اطلاعاتی و شناخت از دشمن موثر بود و منجر به شکل گیری ساختار وسازمان شنود در سپاه شد.

2- گذراندن دوران سربازی در لشکر گارد که به لحاظ آموزشی، به ویژه دربخش فنی و شنود، توانایی‌های وی را افزایش داده که آثار آن بصورت تدریجی درساختارمند کردن شنود و گسترش سازمان و تعمیق روش آن آشکار شده است.

3- شغل آزاد و مدیریت کارگاهِ تعمیر و خرید و فروش موتور سیکلت کهموجب شناخت مناسبات اجتماعی و فراهم سازی امکان برقراری ارتباط با اقشار مختلفجامعه و فرماندهی بر نیروها برای مواجهه با بحرانهای امنیتی در کشور شده است.

بنظرم روش واقعه محوری در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس درتاریخنگاری جنگ ایران و عراق، در روش تاریخ شفاهی تاثیر گذاشته و به دلیل تمرکز بروقایع، در عمل ساختار موضوعات بر محور تفکر و رفتار افراد، در مواجهه با موضوعات ومسائل مورد واکاوی عمیق قرار نمی گیرد. با فرض اینکه وقایع حاصل تعامل نقش فاعل وکارگزار در تصمیم گیری، به تناسب ساختار و شرایط است، در تاریخ شفاهی تمرکز بروقایع در گفتگو با فرماندهان و رزمندگان، مانع از شناخت ساختارها می شود. در عینحال اصلاح و تکمیل روش ها از طریق برگزاری جلسات نقد و بررسی روش شناسی تاریخشفاهی و کتاب های منتشر شده، امکان پذیر خواهد شد.


اشاره:

   یادداشتی را تحت عنوان؛ تاریخ؛ روایت آنچه انجام شده یا آنچه بایدانجام می شد، ولی نشد؟» نوشتم که  استاد ارجمند جناب آقای کمری به نقد آن اقدام ودر سایت منتشر شد. فرهیخته گرامی، خانم جمشیدی نیز در نوشتار دیگری تحت عنوان؛ امکان»، نقد»، احتمال»؛ ضرورت‌های سه‌گانهدر روش‌شناسی فهم واقعه، موضوع را مورد واکاوی قرار دادند. جناب ضامنی نیز در یادداشت خود ابعاد دیگری از موضوع را مورد بررسی قرار داد که راه را برای تعمیقاین بحث گشوده است. با تشکر از بزرگوارانی که امکان فهم از یک مسئله اساسی در حوزهرویکردی و روش شناختی را فراهم کرده اند، در نوشتار حاضر در نظر دارم محل نزاع»را  که بحث در باره   محدود کردنِ فهم از جنگ به تفکر و روش تاریخی، با انکار امکان پذیر بودن بررسیهای استراتژیک از طریق روش غیر تاریخی می باشد،  بر پایه تفکیک واقعه از مسئله جنگ،   بررسی خواهم کرد.


خلاقیّت به معنای خلق جدید» در ساحت اندیشه و عمل، در زمینه وموضوعات مختلف با مشخصه‌ها و نیازهای زندگی انسانی و تغییرات در عالم طبیعت نسبتدارد. خلاقیت در این بررسی باور به تغییر با نفی تکرارپذیری»، و نفی جاودانگی» در امور عالم است.  تناقضبرآمده از توضیحات یاد شده، این است که، امور عینی در عالم آغاز و پایان دارد و درزمان و مکان تحقق پیدا می کند، بنا براین هیچ پدیده ای در عالم از جاودانگیبرخوردار نیست. با وجود پیدایش و فنای امور مادی در عالم، در عین حال هیچ امریبدون باور و تعلق، مورد پذیرش قرار نمی گیرد و در نتیجه  انجام نمی شود و هر امری که باورپذیر و از اینطریق انجام شود، تکرار خواهد شد. پیدایش این وضعیت با خلاقیت بمعنای پیدایش امرجدید در آن موضوع، دیگر نسبتی ندارد. فرضاً انقلاب و یا جنگ بعنوان یک پدیده جدید در جامعه ایران، نظم حاکمبر زندگی مردم را تغییر و اساس زندگی جدیدی را بنیان گذاشت. پذیرش تغییر اولیهبمثابه خلق جدید با چالش همراه بود و سپس به باورهای تکرارپذیر تبدیل شد و سپستغییر باورها به یک چالش تبدیل و محل نزاع قرار گرفته است.

تغییر و تکرار» یا تغییر و تداوم» مهمترین مشخصه پدیده های انسانیدر جوامع بشری است که مواجهه با آن برابر نظریه قیاس ناپذیر توماس کوهن»، با بیرون رفتناز زندگی حاصل نخواهد شد، بلکه باید در درون آن به آن اندیشید.کوهن تغییرات پارادایمیک در حوزه دانش را که به سایر مباحث علوم گسترشیافته، با منطق پیدایش مسئله - راه حل» مورد بررسی قرار می دهد. آنچه وجه پارادایمیک پیدا می کند، به این دلیل است که؛ توانایی  پاسخ به مسئله را دارد. در نتیجه  تغییر در پارادایم بمعنای ناتوانی در پاسخ است.

با این مقدمه، پذیرش باورهای برآمده از عمل تاریخی جامعهایران در برابر عراق به ایران، صورتی از تفکر و عمل فردی- اجتماعی را شکلداده است و از این طریق سرنوشت جامعه ایران تحت تاثیر قرار گرفته است. اکنون بسیاری از روایت های آندوره تاریخی، باورپذیر و بخشی مورد نقد قرار گرفته است. نظر به اینکه باورهای برآمده از عمل، بازیست فردی- اجتماعی درآمیخته است، تغییر آن، صرفاً تغییر در نظام آگاهی در موضوعاتبدون تعلقات نیست، بلکه دقیقاً در موضوعاتی است که یک جامعه برای آن زندگی و جوانیخود را هدیه کرده است.با این توضیح، چگونه می توان ضمن تداوم باورهای اساسی در باره رفتار جامعهایران در برابر عراق، روایت جدیدی را مناسب با نیازهای نسل و شرایط جدید کهاقناع پذیر باشد، ارایه کرد؟


  بحث درباره ضرورت تغییر درروش شناسی مطالعات جنگ را با ارجاع به دلایل و عوامل مختلف می توان مورد توجه قرارداد. انجام این مهم به معنای نفی آنچه هم اکنون صورت می‌گیرد، نخواهد بود. مسئلهمهم این است که رویکرد و روش ها، تابع مسائل و نیازها و شرایط است. منطق نقد هم ازهمین مسیر شکل گرفته و جابجایی‌ها، حتی با تأخیر سرانجام صورت خواهد گرفت.

آنچه پیش از این در مواجهه با تجربه جنگ ایران و عراق، برای تبیین درحوزه تاریخ نگاری و یا تبلیغ و ترویج فرهنگ و ارزش‌ها صورت گرفته است، ابتدا متأثراز ضرورت‌های دفاع در برابر و مقاومت در برابر فشار دشمن بود. بعدها نیزضرورت حفظ نظام ارزشی و فرهنگی جامعه در برابر گسترش فرهنگ توسعه اقتصادی، موجبتوجه به حفظ ارزش های دوران دفاع مقدس شد.

وجود پرسش و ابهام درباره مدیریت تصمیم‌گیری و تأثیر آن در جنگ،بمثابه رویکرد انتقادی، هم اکنون همپای تاریخ نگاری توصیفی و ترویج فرهنگ و ارزشهای دوران دفاع، گسترش یافته است. مهمترین نتیجه این وضعیت این است که نسبتی میانمطالعات و پژوهش های تاریخی با پرسش‌های موجود در جامعه، همچنین با نیازهای آینده وجود ندارد. برای غلبه بر وضعیتکنونی باید رویکرد و روش های جاری مورد بازبینی قرار بگیرد.

پیش از این ضرورت های عملی برای دفاع در برابر دشمن و آشنایی جامعه باوقایع، منطق توصیف و تبیین تاریخ جنگ را شکل داد. اما نسل پس از جنگ دیگر درگیراامات زمان واقعه نیست، بلکه با پیامدهای جنگ و روایت‌های متفاوت و مناقشه‌آمیزدرباره وقایع، مواجه است. ریشه وضعیت کنونی هم تداوم رویکردها و روش‌های گذشته استکه موجب پیدایش نهادگرایی» در تاریخ نگاری جنگ شده است. به این معنا که چرایی وچگونگی وقوع رخدادهای جنگ در ذیل نقش سازمان‌های نظامی در جنگ مورد بررسی قرار می گیرد. همچنین محدویت دسترسی عمومی به اسناد و سایر ملاحظات، مانع از ظهور روایت های جدید وپاسخگو شده است. با این توضیح، اگر پژوهش ها باید در پاسخ به نیازها باشد، نقطه عزیمتبرای تعریف نیازهای کنونی دو چیز است:

   1) ابهامات و پرسش های نسل جدید که تحت تأثیر پیامدها و نتایج جنگ قراردارد.

   2) نیازهای حال و آینده جامعه، بر پایه تجربه گذشته.

بدون پاسخ به نیاز اول، نیاز دوم تأمین نخواهد شد. زیرا در صورت تردیددرباره واقعیت‌های تاریخی، استفاده از تجربه جنگ برای آینده امکان پذیر نخواهدبود. به همین دلیل باید با نقد و بررسی رویکردها، روش ها و روایت‌های کنونی ازتجربه جنگ با عراق، راه را برای فهم جدید، با مشخصه اقناع کنندگی» و پاسخگویی» گشود.


پرسش درباره پیش فرض‌های تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق به این اعتباراهمیت دارد که مقدمه فهم از تاریخ نگاری جنگ می‌شود. بنابراین پرسش اصلی که پاسخبه آن، پیش‌فرض‌های تاریخ نگاری را روشن خواهد کرد، این است که؛ ضرورت تاریخ نگاریوقایع جنگ در ارتش و سپاه چگونه ادراک و انجام شده است؟

برابر گزارش‌های موجود، تاریخ‌نگاری جنگ در سپاه برای مقابله با تحریفجنگ و بیشتر با رویکرد ی در دوره بنی صدر، در دفتر ی سپاه شکل گرفت. اما تاریخنگاری جنگ در ارتش، به گفته امیر بختیاری؛ با توجه به اینکه صرفاً ثبت وقایع هنگام عملیات در سازمان ونظام آموزشی آن تعریف شده بود، در چارچوب  تفکر عمیاتی و به روش مستند، با تاکید بر جزئیات، رویکرد و روش تاریخ‌نگاری را در ارتش شکل داد.

با این توضیح، پیش فرض و روش تاریخ نگاری جنگ در ارتش و سپاه بارویکرد ی- هویتی و عملیاتی- مستند شکل گرفته است. با فرض صحت ارزیابی یاد شده، هم اکنون درگیر این پرسش هستم که؛ آیا درارتش و سپاه با ماهیت و ماموریت نظامی، امکان گذار از تفکر تاریخی به تجربه جنگ، با تمرکز بر تفکر نظامی-راهبردی وجود دارد؟ از واژه امکان» به این دلیل استفاده کردم که جابجایی و تغییربرای آینده است و به آسانی حاصل نخواهد شد.


   طرح پرسش درباره هدف و روشمورّخین واقعه محور» در بررسی وقوع رخدادهای تاریخی جنگ ایران و عراق، تابع بحثی است که پیش از این در یادداشتجداگانه‌ای تحت عنوان بررسی تاریخی؛ علت وقوع یا پیامدهای وقوع؟» نوشتم. موضوعمورد بحث در آن یادداشت این بود که آیا علت وقوع رخدادهای تاریخی، برای موّرخ قابلکشف است؟ با این استدلال که اهمیت وقایع تاریخی با وقوع آشکار می‌شود و نه قبل ازآن، بنابراین مورّخین پس از آشکار شدن واقعه تاریخی، برای بررسی علل آن به دنبالاسناد رفته و در این باره، دلیل‌تراشی» می‌کنند. در واقع مورّخین از طریق معلول هایتاریخی، درباره علت ها بحث می‌کنند. برابر این توضیح، کار مورّخین در بحث پیرامونعلت وقوع رخدادهای تاریخی، بر اساس هر پیش فرض و روشی، علت تراشی» است. حال آنکهمورخین مدعی کشف واقعیات متکی بر اسناد و مدارک هستند. در حالی که چنین امریدرباره وقایع تاریخی به روش علت یابی از سوی مورخین قابل دستیابی نیست.

   با این مقدمه، این پرسش در باره روش کار مورخین وجوددارد که: برابر این قاعده که هر امری دلیلی دارد، علت وقایع تاریخی چگونهقابل فهم است؟ اگر مورخین از بحث درباره کشف علت وقایع تاریخی» ناتوان هستند وبیشتر علت تراشی» می کنند، پس کار مورخین در برابر وقایع تاریخی چیست؟

   اگر کار مورخین و تاریخنگاری، بمعنای کشف واقعیت‌های تاریخی به روش مستند است، به نظرم توصیف و تحلیلچگونگی وقوع رخدادهای تاریخی و پیامدهای آن»، کار مورّخین است و در مقایسه با بررسیعلل وقوع، با نتایج بهتری همراه است. زیرا بحث درباره علت» وقایع تاریخی، موضوعبحث به نوعی درباره امکان های تاریخی» است که تحت شرایط و عوامل خاصی حاصلمی شود. حال آنکه کشف و یا تبیین امکان های تاریخی کار مورخین نیست، زیرا وقتی هنوز واقعهتحقق نیافته تا اهمیت بررسی آن موضوعیت پیدا کند، چگونه مورخ می تواند درباره علتآن بحث کند. ارک هم پس از واقعه در باره علت وقوع بحث کنند در واقع معلول را جای علت قرار داده اند بنابراین بحث درباره علل وقایع تاریخی، پس از آشکار شدن آن بیشتر علتتراشی» و یا نوعی نظریه پردازی» در تاریخ است که با ت، قدرت و جامعه نسبتدارد.

با این استدلال، به نظرم بحث درباره علت حمله عراق به ایران، با فرضاینکه جنگ یک امر استراتژیک و مخاطره‌آمیز است که پس از بن‌بست ی در مناسباتدو کشور، با استفاده از قدرت نظامی صورت می‌گیرد، در چارچوب مطالعات استراتژیکدرباره جنگ ایران و عراق و نه مطالعه تاریخی قابل دستیابی است. بعبارت دیگر پویاییجنگ و متغیّرهای موثر در وقوع آن، همچنین امکان تکرارپذیری آن در آینده، در چارچوبمطالعات استراتژیک و با نظر به آینده قابل مطالعه است.


   نقد و بررسی آثار منتشر شدهدر حوزه مطالعات جنگ ایران و عراق بیانگر این موضوع است که مسئله جنگ بعنوان یکمسئله استراتژیک و مخاطره آمیز، هم اکنون در ذیل مفهوم دفاع مقدس قرار گرفته وغلبه تاریخ نگاری واقعه محور و خاطره گویی»، روند تقلیل گرایی» را بمعنای تغییرجایگاه جنگ از امر استراتژیک به امر ی و اجتماعی، تسهیل و نهادینه کرده است. درچارچوب مفروض یاد شده درگیر این پرسش هستم که؛ چرا ادارک از مسئله جنگ بعنوان یک امر استراتژیکمغفول واقع شده است؟ در پاسخ به این پرسش بصورت اجمالی می توان گفت؛ غیر ازملاحظات ناظر بر نتیجه و نحوه پایان جنگ، درونمایه مسئله کنونی در نگرش به مسئلهجنگ و علت تقلیل گرائی روبه گسترش،  رویکردی- اجتماعی به جنگ است. در این یادداشت موضوع مورد اشاره را بررسی خواهم کرد.


اشاره:  

   در فرصتی که برای دیداربا دکتر نائینی؛ رئیس محترم مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس فراهم شد، درباره وضعیت مرکز و گسترش پروژه های تحقیقاتی ونشست‌های تخصصی گفتگو کردیم. با توجه به تأسیس تاریخ‌نگاری جنگ در سپاه در خردادسال 1360، به ایشان پیشنهاد کردم باید هویت تاریخ نگاری جنگ را در سپاه و کشور، بانظر به مفاهیم و مبانی نظری و روش شناسی، بعنوان چارچوب و خطوط اصلی اقدامات انجامشده در حوزه تاریخ نگاری جنگ و برنامه ریزی برای مطالعات جنگ در آینده» حفظ کرد.این مهم با برگزاری نشست‌های تخصصی در سالروز تاسیس تاریخ نگاری جنگ در سپاه درخردادماه، قابل دستیابی است. یادداشت حاضر را با نظر به همین ملاحظات نوشته ام کهدر ادامه خواهد آمد.


اشاره:

در یادداشت گذشته با عنوان چرایی و چگونگی شکل گیری تاریخ نگاری جنگ در سپاه»، این احتمال مطرح شد که اگرروش تحلیل در سپاه شکل می‌گرفت، شاید به دلیل موضوع و روش، اسناد جنگ جمع آوری و نگهداری نمی‌شدو امروز سپاه از چنین مرکز اسنادی» در حوزه جنگ ایران و عراق برخوردار نمی شد. پیرو مطلب یاد شده، در این یادداشت روش بررسی و انتشار اسناد جنگ در سپاه مورد بررسی قرار گرفته است.

***********

تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق در سپاه، از نظر رویکردی- روشی، بر پایهمقابله با تحریف تاریخ جنگ و دیگری؛ از طریق جمع آوری اسناد و تهیه گزارش هایمستند و نقلی شکل گرفته و تداوم یافته است. ماهیت دفاعی جنگ که در چارچوب انقلابتعریف شد و رویکرد ی به تاریخ نگاری جنگ که با هدف مقابله با تحریف آغاز شد،در مجموع زمینه های غلبه رویکرد ی- تبلیغاتی به جنگ و تاریخ نگاری جنگ را فراهمکرد.

   شکل گیری فرآیند تاریخ‌نگاری جنگ در سپاه، با حضور راویان در مناطق جنگی وقرارگاه های فرماندهی، مشاهده، مصاحبه با فرماندهان و رزمندگان، همچنین تهیه گزارشو سپس انتشار کتاب در درون دفتر ی سپاه انجام شد. رویکرد اولیه و خاستگاهتاریخ نگاری جنگ در سپاه، مهمتر از آن؛ شرایط ی و نظامی کشور در برابر دشمنو ضرورت دفاع مردمی در برابر عراق، در عمل موجب  غلبه رویکرد ی- تبلیغاتی به تاریخ نگاری جنگشد. در این میان استفاده از روش مستند و نقلی، بیش از آنکه حاصل تعریف مسئله جنگدر ساختار نظامی سپاه و انتخاب روش مناسب باشد، تابع سنت تاریخ نگاری در ایرانبود. در ارتش هم تاریخ نگاری بر اساس اسناد و گزارش ثبت وقایع شکل گرفته و پس ازجنگ در واکنش به روش سپاه در طرح مسائل، آثار تهیه و منتشر شده و بهمین دلیل تحتتأثیر ملاحظات ی و نه نظامی راهبردی قرار گرفته است. این موضوع در کتاب نقد وبررسی مسائل اساسی جنگ در آثار ارتش» تا اندازه ای توضیح داده شده است.

   مسئله قابل توجه این است که؛ وجوه دوگانه تاریخ نگاری جنگ به لحاظرویکردی- روشی، نسبتی با هم نداشته و به تدریج آشکار شده است. با وجود اسناد جنگدر مرکز اسناد دفاع مقدس در سپاه، شامل نوارهای ضبط شده از مراحل بررسی، طرح ریزی،تصمیم گیری و فرماندهی عملیات تا اسناد و کالک های عملیاتی، همچنین برخورداری ارتشاز اسناد جنگ، کتاب های منتشر شده از سوی مراکز ارتش و سپاه، حداقل تا یک دهه پساز جنگ بیشتر با رویکرد ی- تبلیغاتی تهیه و منتشر می شد و هیچ‌گونه اثر مستقلیبر اساس اسناد تهیه شده در زمان جنگ، قابل مشاهده نیست. انتشار روزشمار جنگ درسپاه و بعدها در ارتش، نخستین آثاری است که به اسناد مکتوب جنگ توجه شده، درحالیکه ارزش اسناد مرکز تحقیقات جنگ در سپاه، به اسناد شفاهی شامل نوار جلسات وگفتگو با فرماندهان در زمان جنگ است. با وجود اینکه اسناد در اختیار مرکز بود و بهبرخی یگان ها برای آماده سازی و بهره برداری ارسال شد، هیچگونه اثر مستقلی از ایناسناد و یا نقد و بررسی آن تا کنون منتشر نشده است. در این میان کتاب همپای صاعقه»که به عملکرد لشکر 27 محمد رسول الله (ص) اختصاص دارد، نخستین کتاب تحقیقاتی بااستفاده از اسناد شفاهی مرکز است. هر چند نویسنده محترم غیر از مقدمه، هیچ گونهتوضیحی درباره روش تهیه نوارهای مورد ارجاع و راوی آن نکرده است.

   با این توضیح، مرکز اسناد با برخورداری از اسناد شفاهی و مکتوب، دوگزینه در پیش رو دارد: نخست؛ تهیه و انتشار اسناد با رویکرد و تحلیل تاریخی ودیگری؛ استفاده از اسناد برای بررسی های نظامی و راهبردی است. رویکرد مناسب را به دواعتبار باید انتخاب کرد: نخست؛ پرسشگری جامعه درباره روش تصمیم گیری و اقداماتی کهدر زمان جنگ صورت گرفته و دیگری؛ نیازمندی های راهبردی نیروهای مسلح در برابر چالشهای کنونی و آینده. تداوم رویکرد ی- تبلیغاتی به جنگ نه گذشته را آنچنانکه واقع شده، توضیح می دهد و نه از نیازمندی‌های کنونی پشتیبانی می‌کند و نهپاسخگوی نیازهای آینده است. محصور کردن گذشته در گذشته و بررسی های ی-تبلیغاتی و مناقشه آمیز، تاریخ را در تاریخ دفن خواهد کرد.


با فرض پیوستگی جنگ با ت و خاتمه جنگ از طریق قطعنامه 598، این پرسشوجود دارد که؛ موقعیت نظامی ایران که حاصل راهبرد دفاعی و تهاجمی در جنگ بود، چهتاثیری در تصویب و پذیرش قطعنامه 598 داشت؟ در پاسخ به پرسش یاد شده می توان تاکیدکرد:

1- راهبردتهاجمی ایران در یک مرحله پیروز و در دو مرحله شکست خورد. آزادسازیمناطق اشغالی و فتح خرمشهر با پیروزی ایران به نتیجه رسید، در حالیکه قبل از آن باانجام چهار عملیات به فرماندهی بنی صدر شکست خورده بود. پس از فتح خرمشهر با وجودبرخی ناکامی های نظامی که مانع از تامین اهداف ی و تحقق استراتژی نظامی ایراندر جنگ شد، ولی تصویب قطعنامه 598» در تیرماه سال 1366 حاصل استراتژی تهاجمیایران و مقاومت در برابر فشار بود.

2- راهبرد دفاعی- بازدارنده ایران در جنگ، دوبار در برابر عراق شکست خورد. یکی؛ در برابر حمله عراق که منجر به اشغال سرزمینایران به مدت 20 ماه شد و دیگری؛ در پایان جنگ که مناطق تصرف شده در شش سال را درچهار ماه از دست دادیم. اما در برابر دفاعمتحرک عراق در سال 65 با پیروزی همراه شد. فقدان خط دفاعی مستحکم و عمق دفاعی ونیروی احتیاط برای دفاع در برابر حملات ارتش عراق، همچنین نداشتن پشتیبانی آتشتوپخانه و هوایی، در دو مقطع یاد شده تاثیرگذار بود. پذیرش قطعنامه 598» حاصل شکست راهبرد دفاعی ایران در برابر حملات عراق در ماه های پایانیجنگ است.


خاستگاه تاریخ نگاری جنگ، به معنای ثبت و توصیف رخدادهای ی، نظامیو امنیتی، همچنین تجزیه و تحلیل آن، نیروهای مسلح است که پس از حمله عراق، با هدف وروش مختلف به این امر اهتمام ورزیده اند. در واقع مشارکت و مدیریت صحنه نظامی جنگاز سوی نیروهای مسلح و در اختیار داشتن اسناد، نقش مهمی در این زمینه داشته است.به همین دلیل عملکرد نیروهای مسلح در حوزه تاریخ نگاری و تلاش برای تشریح و تبیین وقایعو عملکرد فردی- سازمانی نیروهای مسلح، با هیچ نهاد دیگری از نظر روشمندی، انضباط وحجم انتشار  کتاب و نشریه، قابل مقایسه نیست.

نویسندگان متون تاریخی در نیروهای مسلح،  بیشتر فرماندهان ویا حاضران و شاهدان وقایع جنگ هستند. به همین دلیل گسترش حوزه تاریخ نگاری جنگ تااندازه ای تحت تأثیر انگیزه‌های فردی- سازمانی نیروهای مسلح، برای تشریح وقایع و عملکردفردی- سازمانی در جنگ بوده است.

ملاحظات یاد شده، تاریخ نگاری جنگ را به تاریخ نظامی» با رویکردتوصیف و تحلیل وقایع و عملکرد فردی- سازمانی نیروهای مسلح محدود کرده و در عین حالموجب نهادگرایی نظامی» در تاریخ نگاری جنگ شده است. چنانکه مناقشات درباره عملکردارتش و سپاه در پیروزی و شکست‌ها، با استفاده از اسناد و گزارش های تاریخی، موجبظهور دوگانگی‌های آماری- تحلیلی  در حوزه تاریخ نگاری جنگ شده و درنتیجه میزان اعتبار و سندیت آن را تا اندازه ای مورد سئوال قرار داده است. در عینحال برای ارزیابی کارکرد تاریخ نگاری جنگ، به چند پرسش می توان پاسخ داد:

1- تاریخ نگاری جنگ تا چه اندازه واقعیّاتتاریخی و نقش عوامل و متغیرهای مختلف را در ابعاد ی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی واجتماعی، تشریح و تبیین کرده است؟

2- کارکرد تاریخ نگاری نظامی» جنگ، در اقناعسازی جامعه و پاسخ به پرسش درباره نظام فکری، طراحی و تصمیم‌گیری در جنگ و اجرایعملیات ها و نتایج آن چیست و چه تاثیر داشته است؟

3- کارکرد تاریخ‌نگاری جنگ در تبیین یا اصلاحراهبردهای نظامی و عملیاتی در سطح کشور و نیروهای مسلح چیست؟

پاسخ به پرسش های سه گانه و ارزیابی آن، ضرورت های بازبینی تاریخنگاری جنگ را آشکار خواهد کرد.


پیش از این، نقد تاریخ نگاری جنگ را به دلیل رویکرد، روش و موضوعات،دستمایه یادداشت های متفاوتی قرار دادم که در سایت منتشر شده است. به نظرم نگارشمجموعه پنج جلدی پرسش های اساسی جنگ»، نقش مهمی در شکل‌گیری تفکر انتقادی بهتاریخ نگاری جنگ داشت. به صورت تدریجی واقعه نگاری جنگ» در ذهنیتی که داشتم و روشنقلی و مستند، جای خود را به مسئله جنگ» بعنوان یک مسئله استراتژیک داد. همچنیننقد تاریخ نگاری هم به نقد روش‌شناسی مفهوم جنگ داد. فصل دوم کتاب تجزیه و تحلیلجنگ؛ پیش درآمدی بر یک نظریه» به همین موضوع اختصاص دارد.

اکنون به نتیجه رسیده ام که تاریخ نگاری جنگ در حال تغییر است و یاحداقل در معرض تغییر قرار گرفته است. بنابراین رویکرد و روش پیشین در نقد تاریخنگاری، نیاز به بازبینی دارد.

در گذشته با مفروض گرفتن شاکله اساسی جنگ، برای نقد آن پیشنهادهاییداشتم، اما اکنون با طرح پرسش ها و مسایل جدید، به نظرم مفروضات اساسی یاد شده درحال تغییر است. این موضوع به نظرم با تشییع شهدای غواصِ عملیات کربلای چهار وواکنش به نظرات فرمانده اسبق سپاه درباره غافلگیری در کربلای چهار، آغاز شد و در سایرزمینه ها گسترش پیدا کرده است. اگر این برداشت صحیح باشد، مسئله این است که؛ کدام رویکرد و روش های کنونی به تجربه جنگ،  بیانگرتغییر در تفکر تاریخی است و چگونه باید با صورت‌بندی جدید از رخدادها و تحولاتجنگ، به استقبال وضعیت کنونی رفت؟


اشاره:

نشست واکاوی عملیات رمضان؛ دلایل و چراییعبور از مرز» در تاریخ 10 تیرماه 1399 در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزارشد. در این نشست مباحثی مطرح کردم که در سه بخش برای بهره مندی مخاطبان منتشر میشود. بخش اول در ادامه از نظر خواهد گذشت.


اشاره:

بخش دوم از مباحث نشست واکاوی عملیات رمضان؛ دلایل و چراییعبور از مرز» که در تاریخ 10 تیرماه 1399 در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزارشد، برای بهره مندی مخاطبان در ادامه تقدیم می شود.


اشاره:

نشست واکاوی عملیات رمضان؛ دلایل و چراییعبور از مرز» در تاریخ 10 تیرماه 1399 در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزارشد. در این نشست مباحثی مطرح کردم که در سه بخش برای بهره مندی مخاطبان منتشر میشود. بخش سوم و پایانی در ادامه خواهد آمد.


نقد و پرسش از وقایع تاریخی، حداقل در دوره معاصر همزاد تاریخ است،چنانکه تحریف تاریخ نیز چنین است. در عین حال پرسش این است که نقد تاریخی» چرا وچه چیزی را از تاریخ باید هدف قرار دهد؟ پاسخ به پرسش را می توان براساس دو فرضمورد بررسی قرار داد:

1- مطالعه وقایع تاریخی، شامل تبیین و نقد تاریخی، بیشتر حاصل سنت هایفرهنگی- تاریخی در نگرش به تاریخ و ضرورت پاسخ به نیازهای حال و آینده است، بههمین دلیل وقایع و نتایج آن در زمان های متفاوت، بصورت یکسان مورد بررسی و نتیجهگیری قرار نمی گیرد. زیرا با تغییر در تفکر و روش نقد تاریخی، ظرفیت های جدیدیبرای نقد و بررسی تاریخ ایجاد می شود و بخش های ناخوانده و ناگفته در تاریخ، موردتوجه قرار می‌گیرد و گفتمان های غالب و رایج به حاشیه می رود.

2- باید میان تاریخ به معنای تحقق واقعه در زمان و مکان، با سازوکارهاو چگونگی عملکرد فاعلان در تاریخ، تفکیک صورت بگیرد.

 بر پایه مفروضات یاد شده، نقداز تاریخ به دو بخش کلی و در عین حال بهم پیوسته» قابل تقسیم است که در ادامه بهآن اشاره خواهد شد:

بخش اول: وقایع تاریخی پس از وقوع، به دلیل نتایج آن، محل نقد و پرسشقرار می گیرد. فرضاً پس از وقوع یا ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، به دلیل پیامدهایآن، این پرسش به میان خواهد آمد که؛ آیا وقوع جنگ اجتناب‌ناپذیر بود؟ همچنین چراجنگ پس از فتح خرمشهر ادامه یافت؟ برای روشن شدن علت طرح این پرسش ها که با نظر بهنتایج واقعه است، فرضاً اگر حمله عراق به ایران یک هفته پس از وقوع به پایان میرسید و یا جنگ با عملیات رمضان به پایان می رسید، علت وقوع و یا ادامه جنگ موردپرسش قرار نمی گرفت.

بخش دوم: فاعلان واقعه، بمعنای تصمیم گیرندگان و اقدام کنندگان، بانظر به نتایج و پیامدهای جنگ و از منظر تفکر و دلیل تصمیم گیری آنها، مورد پرسشقرار می گیرند. در واقع افراد بعنوان فاعلان واقعه، به دلیل نتایج و بیشتر در صورتشکست، مورد نقد قرار می گیرند.


طرح مسئله

   نقد و بررسی آثار منتشر شدهدر حوزه مطالعات جنگ ایران و عراق، بیانگر این موضوع است که مسئله جنگ بعنوان یکمسئله استراتژیک و مخاطره‌آمیز، هم‌اکنون در ذیل مفهوم دفاع مقدس» قرار گرفته وغلبه تاریخ‌نگاری واقعه محور و خاطره‌گویی»، روند تقلیل‌گرایی» را بمعنای تغییرجایگاه جنگ از امر استراتژیک به امر ی و اجتماعی، تسهیل و نهادینه کرده است.مهمترین نتایج پیدایش وضعیت یاد شده، علاو بر ناتوانی در تبیین تجربه تاریخی وراهبردی جنگ با عراق، ناتوانی در فهم از مسئله جنگ در آینده است. در چارچوب مفروضیاد شده این پرسش وجود دارد که؛ چرا ادارک از مسئله جنگ بعنوان امر استراتژیکمغفول واقع شده است؟ در پاسخ به این پرسش بصورت اجمالی می‌توان گفت؛ غیر ازملاحظات ناظر بر نتیجه و نحوه پایان جنگ، درونمایه مسئله کنونی در نگرش به مسئلهجنگ و علت تقلیل‌گرایی رو به گسترش، رویکرد ی- اجتماعی به جنگ، در چارچوبمفهوم جنگ دفاعی است.

تجزیه و تحلیل

   تبیین علت تقلیل‌گرایی» درمسئله جنگ، با استفاده از نظریه تاریخ‌مندی فهم» امکان‌پذیر است. به این معنا که پدیدهها با وقوع در زمان و مکان، از موقعیت و جایگاه تاریخی برخوردار خواهند شد و بدوناین ملاحظه، فهم مفاهیم و پدیده ها حاصل نخواهد شد. بنابراین نحوه و میزان آمادگیمواجهه افراد و جامعه با یک تجربه تاریخی و تقدم و تأخر زمانی آن، نظام آگاهی فردیو اجتماعی را در آن موضوع خاص، از جمله در مسئله دفاع و فهم از مسئله جنگ، شکل می‌دهد.در ادامه از طریق بازبینی تحولات تاریخی در جنگ، روند شکل‌گیری فهم از مسئله جنگ،در چارچوب موضوعات ی و اجتماعی، به جای نظامی و راهبردی، تجزیه و تحلیل خواهدشد. همچنین نظر به اینکه در هر جامعه ای برداشت از دفاع و جنگ، بیانگر فرهنگاستراتژیک» و خردِ دفاعی» است، این موضوع را در ادامه بررسی خواهم کرد.

1-  جامعه ایران در شرایطی با مسئلهجنگ مواجهه شد که مهمترین مسئله‌اش پس از پیروزی انقلاب، استقرار نظام جدید ومنازعه درباره ساختار حقوقی و قانونی، همراه با تعیین جهت گیری‌های اساسی آن برایتامین اهداف انقلاب بود. در حالیکه هیچ گونه ادراک روشنی از ماهیت و مشخصه های جنگو پیامدهای آن وجود نداشت، مسئله جنگ و احتمال وقوع آن، بیشتر از مسیر ادراکی- اجتماعی و پیروزی انقلاب مشاهده و تا اندازه‌ای نادیده گرفته می شد.

2-  حمله عراق به ایران، موجبظهور دو مسئله اساسی شد: نخست؛ غافلگیری استراتژیک ایران را در برابر این حمله رقمزد و دیگری؛ دفاع مردمی و همه‌جانبه در برابر عراق ساماندهی شد. متأثر از دومسئله یاد شده، فرهنگ استراتژیک در ایران، در نگرش به تهدیدات، قدرت نظامی و مفهومجنگ، شکل گرفت و در فرایند جنگ و پس از خاتمه آن، دستخوش تغییر شد.

3- مفهوم دفاع مردمی و نتایج آن، برابر شواهد و قرائن تاریخی، بر اساسضرورت و منطق دفاع از انقلاب و حفظ موجودیت ی، در چارچوب باورهای ی واعتقادی شکل گرفت. ضمن اینکه نتیجه دفاع مردمی موجب شکست ارتش عراق برای پیروزی درجنگ سه تا هفت روزه و در نتیجه موجب اعتماد بنفس ملی در ایران و امتناع از مذاکرهی با عراق برای پایان دادن به جنگ شد. در عین حال، ادراک از غافلگیری در برابرحمله عراق با اشغال سرزمین ایران به مدت 20 ماه، منجر به مناقشات ی درباره علتوقوع جنگ شد.

4- برابر توضیحات یاد شده، مواجهه با تجربه جنگ و اشغال سرزمین، جامعهایران را در مسیر جدید و متفاوت از مسیر انقلاب قرار داد و دو تأثیر اساسی را درفهم از ابعاد ی و نظامی جنگ بهمراه داشت:

نخست اینکه؛ فهم از ابعاد ی جنگ» و منطق شکل‌گیری زمینه‌های آن،از مسیر فهم از انقلاب و ضرورت‌های آن حاصل شد. شاید به همین علت در ساختار یکشور و در جامعه، موجب مجادله و مناقشه اساسی درباره علت وقوع جنگ» شده و با وجودپاسخ‌های مختلف، همچنان بعنوان یکی از مهمترین پرسش‌های اساسی جنگ باقی مانده وبرابر نظریه تاریخمندی فهم، به پرسش پایدار در تاریخ جنگ تبدیل خواهد شد.

دیگر اینکه؛ فهم از ابعاد نظامی جنگ»، از طریق تجربه دفاع در برابرم و پیدایش مسئله اشغال سرزمین حاصل شد. در نتیجه تحول اساسی در حوزه نظامی اینبود که مسائلی مانند؛ غافلگیری، دفاع در برابر و اشغال سرزمین، موجب شکلگیری تفکر و اراده دستیابی به قدرت نظامی، برای آزادسازی مناطق اشغالی شد. ملاحظهیاد شده در واقع شالوده ادراک از قدرت، ضرورت‌ها و چگونگی دستیابی به آن را بوجودآورد و حتی می‌توان گفت منطق ادامه جنگ در خاک عراق را شکل داد.

ادامه دارد .


اشاره:

   پس از انتشار یادداشت روشفهم جنگ ایران و عراق؛ بررسی مفهومی یا مطالعه تاریخی؟»، جناب آقای کمری نکاتی رادر نقد آن نوشتند که راه را بر گفتگو در این زمینه و گشایش افق های رویکردی- روشیدر حوزه مطالعات جنگ ایران و عراق خواهد گشود. با توجه به نشستی که درباره عملیاتکربلای پنج برگزار شد، در این یادداشت روش شناسی مطالعه جنگ را در چارچوب روشمفهومی بجای تاریخی مورد اشاره قرار داده ام که در ادامه خواهد آمد.


5- مهمترین نتایج نگرش ی- اجتماعی به جنگو ادراک تقدّم امر اجتماعی بر امر نظامی و راهبردی، حداقل در دو موضوع قابل مشاهدهاست: نخست اینکه؛ سامان‌دهی شاکله قدرت دفاعی و تهاجمی کشور، متکی به نیروهایمردمی و استفاده از روش‌های غیرمرسوم در طراحی عملیات‌های نظامی صورت گرفت و ازاین طریق بن بست نظامی در جنگ برای آزادسازی مناطق اشغالی شکسته شد. دیگر اینکه؛در انتخاب گزینه راهبردی ایران برای حل همزمان دو مسئله شامل؛ اشغال و بی‌ثباتیی، بجای تمرکز بر حل مسئله اشغال، در اولویت نخست مقابله با بی‌ثباتی ی درداخل کشور در اولویت قرار گرفت و سپس بر اثر تحولات ی و اجتماعی در کشور،زمینه‌های تحول نظامی با جذب و سازماندهی نیروهای مردمی، همراه با انسجام درساختار ی کشور فراهم شد.

6- برابر این توضیح، در واقع تحول اساسی در حوزه نظامی، در امتدادتحولات ی- اجتماعی منجر به شکل‌گیری تفکر و شاکله قدرت نظامی در ایران شد کهمهمترین نتیجه آن، ادراک از مسئله قدرت و روش بکارگیری آن برای غلبه بر چالش‌هایحاصل از اشغال سرزمین بود. این موضوع در عین حال منجر به پیدایش وضعیت دیگری شد کهمنطق ادامه جنگ در خاک عراق را شکل داد. به این معنا که با ادراک از مسئله قدرت ونتیجه بکارگیری آن که منجر به آزادسازی مناطق اشغالی شد، منطق استفاده از قدرتنظامی برای پیشبرد اهداف انقلاب، با سقوط صدام شکل گرفت. این هدف‌گذاری و تصمیم‌گیریدر مورد جنگ، بیش از آنکه بر پایه شناخت وجه ابزاری جنگ، در نسبت میان قدرت نظامیبا اهداف ی باشد، در تداوم ادراک از ماهیت دفاعی جنگ علیه انقلاب و کشور بودکه تحت تأثیر نگرش ی و اجتماعی به جنگ شکل گرفته بود.

7- ادراک از مسئله جنگ، با تقدم ادراک از مفهوم دفاع، در چارچوب امر یو اجتماعی پس از پیروزی انقلاب، به جای فهم از جنگ بعنوان یک مسئله استراتژیک ومخاطره‌آمیز علیه موجودیت، هویت و موقعیت ی، زمینه های تصمیم گیری برایاستفاده از قدرت نظامی، بمنظور تامین اهداف انقلاب با تاکید بر سقوط صدام را ایجادکرد. برابر این توضیح، جنگ فرسایشی در خاک عراق به مدت شش سال، حاصل عدم ادراک ازوجه ابزاری جنگ و پیوستگی آن با امر ی و استفاده از مذاکره ی و دیپلماسیبرای پایان دادن به جنگ بود. در این مرحله با ظهور واقعیّات جدید برای دستیابی بهپیروزی سرنوشت ساز و تأمین منابع و تجهیزات مورد نیاز که موازنه جنگ را بصورتتدریجی به سود عراق تغییر داده بود، ادراک جدیدی از مفهوم جنگ و قدرت نظامی ایجاد شدکه بازتاب آن را در انتخاب استراتژی تصرف یک منطقه و پایان دادن به جنگ از سویمرحوم آقای هاشمی، همچنین شکل‌دهی دیپلماسی پنهان برای دریافت سلاح و حذف صدام،تحت عنوان ماجرای مک فارلین، می توان مشاهده کرد.

نتیجه گیری

   فرآیند تحولات تاریخی جنگ ونحوه پایان آن، در واقع ناظر بر دلایل مغفول واقع شدن مفهوم جنگ بعنوان یک مسئلهاستراتژیک و قرار گرفتن آن در ذیل مفهوم دفاع مقدس» و مناقشه درباره رخدادهایی- نظامی جنگ است. با این وجود که توضیح و نتیجه گیری یاد شده، بیشتر بررسیتاریخی درباره مفهوم جنگ و نسبت آن با دفاع مقدس است، اما باید پذیرفت که آنچه پیشروی ایران در برابر آمریکا و اسرائیل قرار دارد، مسئله جنگ است. به این اعتبار،مسئله جنگ آینده را در چارچوب مفهوم دفاع مقدس که در جنگ با عراق تجربه شده است،نمی توان ادراک کرد. در واقع برای تبیین تجربه جنگ با عراق که به معنای رفتار فردیو جمعی جامعه ایران در برابر دشمن است، و نسبت آن با نیازهای جنگ آینده ودستیابی به بازدارندگی دفاعی و تهاجمی در برابر تهدیدات نظامی آمریکا و اسرائیل،باید ادراک از مفهوم جنگ را جایگزین مفهوم دفاع مقدس کرد تا در آینده دفاع دربرابر آن ادراک و امکان پذیر شود.


مفهوم پارادایم به معنای چارچوب ذهنی و نحوه نگرش و رفتار غالب درمواجهه با مسایل در جامعه، که گاهی از آن بعنوان الگو» و مدل» نیز نام می‌برند، نتیجه تأثیرگذاری نظریه توماس کوهن» است که با نگارش کتاب ساختار انقلاب های علمی»،  بسیاری از حوزه های علوم، به ویژهعلوم اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. فارغ از مناقشاتی که درباره تعریف مفهوم پارادایم و چگونگی انطباق آندر حوزه علوم اجتماعی وجود دارد، یادداشت حاضر را با این فرض نوشته ام که؛ در هر دوره ای نسبت بهپدیده های اجتماعی  رویکرد و روش  مورد اجماع وجود دارد که در پاسخ بهحل مسائل شکل می گیرد. برپایه توضیحات و مفروض یاد شده این پرسش وجود دارد که؛ آیا هم اکنون پارادایم غالب در نگرش بهمسایل جنگ ایران و عراق و تبیین تحولات آن در مراحل مختلف، همچنان پاسخگوی پرسش هاو نیازهای دوره جدید است؟


اشاره:

پیش ازاین یادداشتی را درباره نقد روش شناسی بررسی‌های تاریخی»، از طریق بررسی های علّی»،تحت عنوان بررسی تاریخی؛ علت وقوع یا پیامدهای وقوع؟» نوشتم. موضوع یادداشت اینبود که بررسی‌های تاریخی برای تبیین علت وقایع تاریخی مانند جنگ، به این دلیل که پساز وقوع، مورد توجه قرار گرفته و بررسی آن موضوعیت پیدا می کند، بنابراین موّرخینبرای پاسخ به علت وقوع رخدادهای تاریخی در واقع علت تراشی» می‌کنند. در یادداشتحاضر با نظر به پیش فرضی که در یادداشت پیشین نوشته ام، تاکید کرده ام پیامدهای جنگ»در مقایسه با علت» آن، از اهمیت بیشتری برخوردار است.


اشاره:

   بخش دوم از گفتگو با خبرگزاری تسنیم با موضوع نحوه شکل‌گیری روایت‌گری و تاریخ‌نگاری جنگ در سپاه و آسیب‌شناسی روایت‌های امروز، که در تاریخ اول مهر 99 منتشر شد، در ادامه خواهد آمد.

ادامه مطلب


گفتگوی محمد درودیان با خبرگزایر تسنیم

اشاره:

به مناسبت هفته دفاع مقدس، در گفتگو با خبرگزاری تسنیم که در تاریخ1 مهر 99 منتشر شد، ضمن اشاره به نحوه شکل‌گیری روایت‌گری و تاریخ‌نگاری جنگ در سپاه،به آسیب‌شناسی روایت‌های امروز از جنگ پرداختم. بخش اول  این گفتگو در ادامه ازنظر گرامیتان خواهد گذشت.

ادامه مطلب


اشاره

   تجربه جنگ با عراق که با هدف تسلیم ایران در برابر خواسته های عراق به ایران تحمیل شد، از نظر کارکردی بسیار اهمیت دارد. تأثیر فرهنگی و ساختاری جنگ بر شکل گیری خِرد دفاعی در ایران برای دفاع جمعی» در برابر دشمن م، در امتداد تجربه انقلاب، با هیچ حادثه ای در تاریخ معاصر ایران قابل مقایسه نیست. چنانکه در ایجاد ساختار و سازمان نظامی و شکل گیری صنعت دفاعی تحولات اساسی صورت گرفته است که باید به مناسبت چهل سالگی جشن پیروزی در دفاع مردمی» در ایران، مورد بازخوانی قرار بگیرد. یادداشت حاضر را در چهارچوب دو فرض و با نظر به جابجایی در تاریخ نوشته ام که در ادامه خواهد آمد.


اسناد جدید عراق

اشاره:

   در اسناد عراق که اخیراً در بی بی سی ترجمه و منتشر شده است، علاوه براهداف عراق در مقابله با ایران از طریق حمایت از شورش های خودمختارانه، به تمایلاتعراق برای رهبری جهان عرب و تلاش برای لغو قرارداد 1975 الجزایر، اشاره شده است. ارزیابیعراق از وضعیت نظامی ایران بر پایه ناتوانی ایران برای دفاع و حمله، بعنوان یکفرصت تاریخی برای عراق ذکر شده است. برابر این سند، پیشنهاد عراق برای مذاکره باایران، با هدف تبلیغاتی ذکر شده است. عراق تصور می‌کرد امام بعنوان رهبر ایران دراداره کشور و جنگ ناتوان است و از این طریق خواسته های خود را با جنگ به ایرانتحمیل خواهد کرد.

بخش های قابل توجه و مهم این گزارش، در ادامه خواهد آمد و جای این پرسش وجود دارد که چرا در گزارش های مستند بی بی سی از رخدادهای جنگ ایران و عراق که اخیرا پخش شد، از این سند استفاده نشده است؟

ادامه مطلب


گفتگوی محمد درودیان با اعتماد آنلاین

اشاره:

همزمان با چهلمین سالگرد جنگ ایران و عراق، در گفت‌وگوی ویدیویی با برنامهرادیكال اعتماد آنلاین» که در تاریخ ششم مهرماه منتشر شد، به چرایی و چگونگی آغازجنگ پرداختم. این گفتگو در چندین بخش برای بهره برداری مخاطبان منتشر می شود.

ادامه مطلب


تاریخ نگاری محمد درودیان

اشاره:

به مناسبت هفته دفاع مقدس، در گفتگو با خبرگزاری تسنیم، ضمن اشاره به نحوهشکل‌گیری روایت‌گری و تاریخ‌نگاری جنگ در سپاه، به آسیب‌شناسی روایت‌های امروز ازجنگ پرداختم. بخش سوم و پایانی این گفتگو در ادامه از نظر گرامیتان خواهد گذشت.

ادامه مطلب


اشاره:

همزمان با چهلمین سالگرد جنگ ایران و عراق، در گفت‌وگوی ویدیویی با برنامهرادیكال اعتماد آنلاین» که در تاریخ ششم مهرماه منتشر شد، به چرایی و چگونگی آغازجنگ پرداختم. این گفتگو در چندین بخش برای بهره برداری مخاطبان منتشر خواهد می شود.

ادامه مطلب


اشاره:

همزمان با چهلمین سالگرد جنگ ایران و عراق، در گفت‌وگوی ویدیویی با برنامهرادیكال اعتماد آنلاین» که در تاریخ ششم مهرماه منتشر شد، به چرایی و چگونگی آغازجنگ پرداختم. این گفتگو در چندین بخش برای بهره برداری مخاطبان منتشر خواهد می شود.

ادامه مطلب


  این انتظار وجود داشت که در چهل سالگی» شکل‌گیری مهمترین تجربه نظامیایران در تاریخ معاصر، در برابر عراق به ایران که موجب ظهور قدرت دفاعی وتهاجمی» ایران شد، برنامه های مناسبی در رسانه ها تهیه و منتشر شود. با این توضیح،پرسش مورد بحث این است که؛ بزرگداشت چهلمین سال دفاع مقدس» در برابر عراق»، از چه مشخصه‌ های رویکردی، روشی و موضوعی برخوردار بود؟ آیا با سال‌های گذشته تفاوتاساسی داشت؟ پاسخ به پرسش یاد شده به این اعتبار اهمیت  دارد که هم اکنون ایران در برابر تهدیدات نظامیآمریکا و اسرائیل قرار دارد و رجوع به یک تجربه تاریخی و بازبینی آن، می‌تواندشرایط ذهنی جامعه را برای مواجهه با وضعیت‌های مخاطره‌آمیز پیش رو آماده کند.

   پاسخ به پرسش یاد شده،چنانکه روشن است، نیاز به بررسی دارد و باید از سوی نهادهای پژوهشی و رسمی انجامشود. در عین حال با بررسی‌های محدودی که انجام دادم، بر این باور هستم که؛ با وجودافزایش حجم اقدامات و برخی نوآوری‌های موضوعی و هنری که با گذشته تفاوت داشت، اندیشه مدون و متفاوت» باگذشته برای بازبینی تجربه جنگ ایران و عراق قابل مشاهده نبود. احتمالاً نزدیکیزمان اربعین حسینی به سالگرد عراق به ایران، موجب نوعی تلاش برای تداومرویکرد گذشته به تجربه جنگ و امتداد آن به این مراسم، با تمرکز بر شخصیت شهیدسلیمانی» مورد توجه بوده است. ملاحظه یاد شده شاید یکی از عوامل موثر در تداوم رویکرد و روش های گذشته بوده است. مهمتر از آن؛ در نقد رویکرد و روش کنونی که بمثابه گفتمان غالب عمل می کند،  هیچگونه نقد نظری و روش شناسی قابل اعتناء، در داخل و خارج از ایران، بعنوان بدیل گفتمانی» ارائه نشد. هر چند انتشار نوار جلسه فرماندهان سپاه که بخشی از اسناد تاریخ جنگ است، اهمیت داشت و مورد توجه خاص قرار گرفت.

در عین حال طرح برخی موضوعات که بصورت خودجوش وواکنشی صورت گرفت، قابل توجه است که در یادداشت‌های بعدی به آن اشاره خواهم کرد.


نظر به اینکه موضوع یادداشت‌های اخیرم تشابهات و تداوم رویکردها و روش‌هایگذشته نیست و بر تمایز و تفاوت‌ها تمرکز دارم، فهرست موضوعاتی که بنظرم در چهلسالگیِ تجربه آغاز جنگ با عراق، متفاوت با گذشته بوده، در چهار محور کلی زیراست:

1- تبیین جنگ بر اساس عقلانیت» و نگرانی از تحریف جنگ» در سخنانمقام معظم رهبری که در سه زمینه؛ تحریف نقش افراد در جنگ، عقلانیت در تصمیم گیری‌هاو احیای نام و نقش امام خمینی در جنگ، قابل مشاهده است.

2- ضرورت بازبینی در تاریخ نگاری جنگ که در بیانیهحزب ایثارگران و سرمقاله عباس عبدی در رومه اعتماد و یادداشت قادر باستانی دررومه شرق منتشر شده است.

3- دوره‌بندی تحولات تاریخ نگاری جنگ که درمقدمه کتاب خانم محبوبه شمشیرگرها و مصاحبه آقای صمدزاده قابل مشاهده است.

4- تبیین ی و تئوریک از جنگ ایران و عراقکه در مصاحبه آقایان محمدرضا خاتمی و کیومرث اشتریان صورت گرفته است.


اشاره:

همزمان با چهلمین سالگرد جنگ ایران و عراق، در گفت‌وگوی ویدیویی با برنامهرادیكال اعتماد آنلاین» که در تاریخ ششم مهرماه منتشر شد، به چرایی و چگونگی آغازجنگ پرداختم. این گفتگو در چندین بخش برای بهره برداری مخاطبان منتشر می شود.

ادامه مطلب


اشاره:

همزمان با چهلمین سالگرد جنگ ایران و عراق، در گفت‌وگوی ویدیویی با برنامهرادیكال اعتماد آنلاین» که در تاریخ ششم مهرماه منتشر شد، به چرایی و چگونگی آغازجنگ پرداختم. این گفتگو در چندین بخش برای بهره برداری مخاطبان منتشر می شود.

ادامه مطلب


 با فرض اینکه مفاهیم برآمدهاز تجربه است و فرایند شکل گیری و بازاندیشی آن به زمان نیاز دارد، این پرسش وجوددارد که؛ در تجربه جنگ با عراق کدام مفاهیم به آزمون گذاشته شد و چه نتیجه ایداشت؟ بنظرم دامنه مفاهیم تجربی بسیار گسترده است، مهمتر از آن؛ فرایند تبدیل تجربهبه اصول و مفاهیم، به مبانی نظری- روشی نیاز دارد که با گذشت زمان» حاصل خواهد شد. در این یادداشت به سه مفهوم اساسی که در حالو آینده مورد نیاز است، می خواهم اشاره کنم:

1- بازدارندگی دفاعی

 حمله عراق به ایران بمعنایناتوانی در بازدارندگی عراق از حمله به ایران و شکست ارتش عراق در نقطه صفر مرزیبود. زیرا نظریه بازدارندگی در برابر عراق شکست خورد ولی در برابر امریکا بهآزمون گذاشته شد. نگرانی امریکا از شکست عراق در برابر ایران و پیامدهای منطقه ایآن، منطق حمایت همه جانبه امریکا را از عراق شکل داد. پس از مرحله جدید جنگ که باپیروزی ایران در فاو اغاز و به پیشروی در منطقه شرق بصره در عملیات کربلای پنجمنجر شد، همراه با تشدید درگیریها در خلیج فارس که همواره با ابتکار عمل عراقانجام می شد، واکنش ایران موجب مداخله امریکا و شکل گیری سطحی از درگیری میانایران و امریکا شد. در این مرحله درگیریهای انجام شده در هنگام اسکورت نفتکشهاتوسط امریکا در سال 1366، توانمندی تصمیم گیری و اقدامات تهاجمی ایران، بمعنای آشکار سازی قدرتبازدارندگی ایران بود و امریکا برای خودداری از درگیری مستقیم با ایران، عملیاتاسکورت نفتکشها را کنار گذاشت.

2- جنگ دفاعی

اگر دفاع در برابر را بعنوان عملِ جمعی و مشروع یک جامعه دربرابر دشمن ارزیابی کنیم، با حمله عراق به ایران به دلیل مشروعیت نظام ی برآمدهاز انقلاب، جامعه ایران در کنار نیروهای مسلح در برابر م دفاع کردند و نتیجهآن شکست ارتش عراق در جنگ سه تا هفت روزه بود. به این اعتبار نظریه جنگ دفاعی»بعنوان نتیجه خِرد جمعی جامعه ایران در بزنگاه تاریخی تاثیر اساسی بر سرنوشت جامعهایران برجا گذاشت که نتایج آن بصورت تدریجی بسط پیدا کرده است.

 3- جنگتهاجمی

استقرار ارتش عراق در مناطق اشغالی با امید به تداوم بی ثباتی یدر کشور و تامین خواسته ای عراق در پشت میز مذاکره، موجب بهم پیوستگی تامین تمامیتارضی با ثبات ی در کشور شد. در مرحله جدید و پس از آزمون جنگ دفاعی، گذار ازاشغال و بی ثباتی نیازمند توانایی تبدیل قدرت دفاعی به قدرت تهاجمی برای آزاد سازیمناطق اشغالی بود. این مهم بدون برقراری ثبات ی قابل تامین نبود. در چنینشرایطی تقدم برقرار ثبات ی بر حل مسئله اشغالگری زمینه های لازم را برای شکلگیری منطق قدرت تهاجمی بر پایه تجربه جنگ دفاعی فراهم کرد و در چند عملیات بزرگمناطق اشغالی آزاد و جشن ملی پیروزی بر دشمن م در خرمشهر و سراسر ایرانبرگزار شد.

منطق ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، بمعنای استفاده از قدرت نظامی برایتامین اهداف که در مرحله آزاد سازی شکل گرفت، تابع این ملاحظه اساسی بود که، بدونبرخورداری از قدرت نظامی و استفاده از آن، خواسته های ایران قابل تحقق نخواهد بود.نظریه جنگ تهاجمی» ریشه در تجربه مرحله آزاد سازی و ضرورت تامین خواسته های ایراندر برابر عراق پس از فتح خرمشهر داشت. چالشهای اساسی ایران در داخل خاک عراق کهبمدت شش سال بطول انجامید، در واقع بمعنای آزمون نظریه جنگ تهاجمی در عمق خاک دشمنبود.

مهمترین نتایج جنگ تهاجمی در خاک عراق که در صورت پیروزی می توانست برسرنوشت نظام ی حاکم بر عراق تاثیر گذاشته و معادلات منطقه ای را تحت تاثیرقرار دهد این است که، بدون تناسب میان منابع با اهداف، همچنین ایجاد ارتشحرفه ای و کلاسیک،  و در زمان کوتاه نمی توان به نتیجه مطلوب رسید.

 قدرت دفاعی و تهاجمی ایران بااستفاده از تجربه جنگ با عراق، در سه دهه گذشته در برابر تهدیدات نظامی امریکا واسرائیل، برپایه توانمندی ترکیب مولفه های قدرت» ساماندهی شده است.این ملاحظه بمعنای ضرورت نگرش نظامی - راهبردی به تجربه جنگ با عراق و استفاده ازاین تجربه برای پاسخگویی به تهدیدات حال و آینده است.  با نظر به این ملاحظه، مطالعات تجربه جنگ با عراق، می تواند   بجای بررسیهای تاریخی و مناقشه آمیز، از بررسیهای راهبردی تبعیت کند.


اشاره:

   بخش سوم نقد مقاله علی افشاری که در تاریخ 10 مهر 1399 تحت عنوان اگرارتش تضعیف نمی‌شد، آیا صدام حسین به ایران حمله می‌کرد؟» در رادیو فردا منتشر شدهاست، برای بهره مندی مخاطبان محترم در ادامه از نظر خواهد گذشت.


اشاره:

بخش دوم نقد مقاله علی افشاری که در تاریخ 10 مهر 1399 تحت عنوان اگرارتش تضعیف نمی‌شد، آیا صدام حسین به ایران حمله می‌کرد؟» در رادیو فردا منتشر شدهاست، برای بهره مندی مخاطبان محترم در ادامه از نظر خواهد گذشت.


نقد مقاله علی افشاری ارتش در جنگ

اشاره:

علی افشاری در تاریخ 10 مهر 1399 مقاله‌ای را تحت عنوان اگر ارتشتضعیف نمی‌شد، آیا صدام حسین به ایران حمله می‌کرد؟» در رادیو فردا منتشر کردهاست. نویسنده با فرض اجتناب‌پذیری جنگ»، بر این باور است که؛ انقلاب موجب تضعیفارتش شد و در نتیجه عراق به ایران حمله کرد. بر اساس این نظریه اگر ارتش تضعیف نمی‌شد،امکان جلوگیری از وقوع جنگ وجود داشت. مقاله اگرچه با هدف تبیین اجتناب‌پذیریجنگ» نوشته شده و با وجود نادیده گرفتن برخی از رخدادهای تاریخی- راهبردی و یامخدوش کردن آن، به دلیل اینکه نویسنده بر تأثیر متغیّر واقعه تاریخی پیروزی انقلابدر ایران بر تضعیف ارتش و کاهش قدرت بازدارندگی ایران تصریح و تأکید کرده، در عملاز منطق اجتناب‌ ناپذیری» تبعیت کرده است. در ادامه، مفروضات و شواهد تاریخی-استدلالی نویسنده برای تبیین اجتناب‌پذیری جنگ مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفتتا این موضوع روشن شود که طبق نظر وی؛ آیا امکان جلوگیری از جنگ وجود داشت؟ بعبارتدیگر آیا وقوع جنگ اجتناب پذیر بود؟ با کدام رویکرد و روش؟


اشاره

    انتشار مقاله آرمان- واقعیت، زمان و دیوان‌سالاری جنگی»، در رونه شرق و در چهل سالگی وقوع جنگ، به اعتبار تلاش برای تبیین تئوریک» از تجربه جنگ با عراق، در مقایسه با نقد ی و نظامی از جنگ، اقدام متفاوتی بود. به همین دلیل این مقاله مورد نقد قرار گرفت و در تاریخ 26 آبان در رومه شرق، با حذف تیتر اصلی مقاله مبنی بر؛ نقدی بر مقاله؛ آرمان- واقعیت، زمان و دیوان سالاری جنگی» و استفاده از عنوان تبیین تئوریک از جنگ ایران و عراق؛ با کدام مفهوم و روش؟» به چاپ رسید که بخش اول آن در ادامه خواهد آمد.


کتاب محبوبه شمشیرگرها
اشاره

تلاش خانم دکتر شمشیرگرها برای انتشار کتاب جنگ ایران و عراق به روایت تحلیل‏گران غربی» به نظرم یکی از وجوه تمایز میان آثار منتشرشده در چهل سالگی جنگ است که در یادداشت‌های پیشین به آن اشاره کردم. پرسش از اهداف کتاب و انتظارات»  از پژوهشگر محترم، موجب تهیه یادداشت حاضر و ارسال آن برای انتشار در سایت شد. با فرض اینکه با تغییر در شرایط، رویکرد و روش‌ها برای بازبینی تاریخ گذشته شکل می‌گیرد، بنظرم اقدام نویسنده محترم از نظر روش شناختی که در مقدمه کتاب به آن اشاره شده، بیش از محتوای کتاب باید مود توجه قرار بگیرد. در ادامه یادداشت نویسنده محترم در پاسخ به پرسش از اهداف کتاب و انتظارات، از نظر خواهد گذشت.

ادامه مطلب


  همواره دو گزاره‌ درباره تاریخ به صورت گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ تاریخ تکرار می‌شود» و دیگری؛ باید از تاریخ درس گرفت.» گزاره تکرار تاریخ بیش از آنکه برای پیش‌بینی آینده باشد، برای قضاوت درباره وقایع تاریخی است که رخ می‌دهد. در حالیکه تأکید بر درس آموزی از تاریخ، با نگاه به میراث تجربه گذشته، برای آینده است. پرسش این است که؛ آیا تاریخ تکرار می‌شود؟ آیا از تاریخ درس گرفته می‌شود؟ پاسخ به پرسش های یاد شده، می‌تواند برای ارزیابی رویکردهای موجود نسبت به واقعه تاریخی جنگ ایران و عراق، مورد بهره برداری قرار بگیرد. تکرار تاریخ اگر به این اعتبار باشد که تاریخ، تاریخِ انسان و جامعه است و وجوه مشترک تفکر، خصلت‌ها و رفتار انسانی در کلیّت آن تکرار می شود، صحیح است. در حالیکه هیچ واقعه ای در عالم به دلیل تغییر در زمان و شرایط، قابل تکرار نیست.

درس آموزی از تجربیات تاریخی در اصلاح تفکر و رفتار، بهره برداری در نقد و بررسی تصمیمات و اقدامات تاریخی، همچنین مناقشات و مجادلات ی- تاریخی، مورد استفاده قرار می‌گیرد. با این وجود اگر درس آموزی از تاریخ صورت می گرفت، تاریخ تعطیل می شد! به این اعتبار، بی توجهی و تکرار، از مشخصه های فکری- رفتاری افراد و جامعه است و همین موضوع به تاریخ و تغییر و تحولات ی- اجتماعی معنا داده است.

با این مقدمه، وجه تکرارپذیری واقعه تاریخی جنگ ایران و عراق، امکان و احتمال تکرار جنگ است. چنانکه طی سه دهه گذشته همواره وجود تهدیدات نظامی، شرایطی را ایجاد کرده که احتمال وقوع جنگ پیش بینی شده ولی بر پایه تجربیات جنگ و ضرورت جلوگیری از جنگ، با اقدامات بازدارنده، از وقوع آن جلوگیری شده است.

   در پاره‌ای از مسایل اساسی مانند ضرورت پیوستگی حوزه های اطلاعاتی، عملیاتی، رسانه ای و دیپلماتیک با هم برای مقابله با تهدیدات و همچنین تبدیل قدرت دفاعی- امنیتی به امتیاز و دستاورد ی و اقتصادی و ایجاد تناسب میان منابع با اهداف و مدیریت زمان برای آغاز و پایان موضوعات مناقشه آمیز، همچنان کاستی های زیادی قابل مشاهده است که با درس آموزی از تجربه گذشته قابل اصلاح است. با فرض صحت ارزیابی یاد شده، چرا از برخی تجربیات و نگرانی از احتمال تکرار آن، درس گرفته و اقدام می شود ولی در موارد دیگری همچنان توجه لازم صورت نمی پذیرد؟


اشاره:

بخش پایانی نقد مقاله علی افشاری که در تاریخ 10 مهر 1399 تحت عنوان اگر ارتش تضعیف نمی‌شد، آیا صدام حسین به ایران حمله می‌کرد؟» در رادیو فردا منتشر شده است، برای بهره مندی مخاطبان محترم در ادامه از نظر خواهد گذشت.


اشاره

   نقد و بررسی آثار منتشر شده در حوزه مطالعات جنگ ایران و عراق بیانگر این موضوع است که مسئله جنگ بعنوان یک مسئله استراتژیک و مخاطره‌آمیز، هم‌اکنون در ذیل مفهوم دفاع مقدس قرار گرفته و غلبه تاریخ نگاری واقعه محور و خاطره‌گویی»، روند تقلیل گرایی» را بمعنای تغییر جایگاه جنگ از امر استراتژیک به امر ی و اجتماعی، تسهیل و نهادینه کرده است. مهمترین نتایج پیدایش وضعیت یاد شده، علاو بر ناتوانی در تبیین تجربه تاریخی و راهبردی جنگ با عراق، ناتوانی در فهم از مسئله جنگ در آینده است. در چارچوب مفروض یاد شده این پرسش وجود دارد که چرا ادارک از مسئله جنگ بعنوان امر استراتژیک مغفول واقع شده است؟ در پاسخ به این پرسش بصورت اجمالی می‌توان گفت؛ غیر از ملاحظات ناظر بر نتیجه و نحوه پایان جنگ، درونمایه مسئله کنونی در نگرش به مسئله جنگ و علت تقلیل‌گرایی رو به گسترش، رویکرد ی- اجتماعی به جنگ، در چارچوب مفهوم دفاع است. نظر به اینکه در هر جامعه ای برداشت از دفاع و جنگ، بیانگر فرهنگ استراتژیک» و خردِ دفاعی» است، در این یادداشت موضوع مورد اشاره را بررسی خواهم کرد.


اشاره:

   مجله عصر اندیشه، نشست مشترکی را با حضور جناب پورجباری و اینجانب با هدف، گفتگو درباره چهل سالگی روایت از جنگ» برگزار کرد. چارچوب گفتگو بر محور پرسش‌ها و موضوعات طرح شده شکل گرفت و در پایان به شکل چالشی به گفتگو دوطرفه تبدیل شد. به این دلیل موضوعات طرح شده در این گفتگو و روش طرح مباحث، با سایر نشست‌هایی که در سالگرد چهل سالگی جنگ داشتم، متفاوت بود. فرصت را مغتنم شمرده و از مجله عصر اندیشه برای فراهم کردن این گفتگو و از جناب پورجباری بعنوان نماینده نسل جدید راویان، سپاسگزاری می‌کنم. این گفتگو در چند بخش برای بهره مندی مخاطبان منتشر می شود.


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

تور استانبول cecodarbaa Jerry's memory Hae Jinspired موبایل كاروان زیارتی 20006 بندر ماهشهر دكتر سعید رحمانیان پول آسان آشتی ملل IGUKNA astiobracteu Dream Truck